.

خاک تابشم،اهسته تمام.

جمعه, ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۰:۴۰ ق.ظ

بپذیر.یک داستان را بدون قصه.تمام حرف هایم.بیا یک بار امتحان کنیم.همه را قبول کن.بعد بخند.الان با خودم امدم.می دانمش.همیشه بوده.بدم می اید.ضعیف است.ضعیفش را هم می خواهم.حرف هایت را تکان بده.می خواهم چیزی ببینم.یک پارچه که تا می شود.یک پتو که مچاله شده و من.می بینی؟می بینم.گریه هایم خراب است.تاریک کجا؟من اینجام.می توانم تکرار کند.تا هروقت که بمانم.باید حرف بزنم.باید بگویم.نه.گم می شوم.بین یک حیاط و حرف هایی که نزدم.سیگار نمی کشم.می گویم باید ادمش را ببینم.می بینم و دوباره تکرار می کنم.باید داستان می نوشتم.باید کلیشه بودم.گندش بزنند تا داغون شود.یک نامه عاشقانه باید می نوشتم نه خودم را می شکستم.نه.می گویم می ارزد.خیس می شوم.بلند شده ام.می افتم.زیر افتاب اما خیس.مو هایم شلخته است.چرب نیست.قول می دهم بروم سمت تپه ها.قول می دهم.یک روز به خودت می ایم و کارت پستال درست می کنم،تپه،تپه.

یک حلقه فیلم خالی.یک فیلم سوخته هم نه.یک فیلم خالی.یک تمدنم،زیر لایه ها.سفالم،شکسته از تن.بچه ای که پایش را در کاخ خدا جا می گذارد.بیا من امده.فقطش همیشه می رسد.جرعت زمان ندارد.می رود و می اید.لعنتی تمام هم نمی شود.حالا چه کسی با تابلوی قرمز را ببینی و چه نبینی.چه حرف هایت باشند و چه بشکنند.در هر صورت من امدم خودم را تحویل دهم.اماده و تمیز هم نه!فقط خودم.یک تازه ی مبتذل.این بالا رفتن از دیوارهای سیمانی،این پله های زنگ زده و بد تر از ان یک پل.همه را پس می زنم.من این تمدن گم شدن،این تکرار بداهه را باید چقدر بالا می اورم؟بگو.یک بازه از نیست نشانم بده!نمی روم.می مانم.می بینی؟حرف هایم خالی نمی شود.تپه،تپه ها.

می گویم همین جا بس اما می دانم اینطور نیست.بپذیر.به هر حال این یک قصه است.یک خاطره.چند بار باید تکرار شود؟باید یک خطی را پیدا کنم.یک مثال و یک ارامشی که باشد.می بینم.نیست.تمام می شود.همیشه این است.همیشه خودم است.می دانمش.می شناسم.من با خودم وجود دارم.حرفی می زنم که تکرار بشود.همه خودش را دارم.همیشه این.این یک نیاز ضعیف ترین وجود است،چون تو بودی که من ساختم.خود تو.نه.من نیاز داشتم تا تو باشی،ساختمت و این همه تکرار و من شکستن نیاز خودم بوده.یک سایه نیست.فقط هست.سایه ای که به ندیدنش هم یک عادت شده ام،مرا در خود پیدا کرده و من در او تاریک می روم.می بینم.حرف هایم را می شناسم.می شناسم.نگو که این لذت را برای خودت ساختی؟نه.لذت که نه.من یک تسلیم خالی شده ام.یک تسلیم غریب‌ش.تپه.تپه.

بپذیر که مثل موزه ماندم.یک موزه توقیفی.قرار است خراب شود.حراج!حراج.ارزان می فروشند.اهسته بخر.تمام می شود.بپذیر.این مردنی ترین داستان زمان است.جایی که هیچکس وجود ندارد و تو از وجودت خفه می شوی.بپذیر.حرف هایم ساده‌ست.یک شکسته ی خالی.قفل زنگ زده و روغنی.کلید شکسته باید یکی دیگر بزنی.دوتا.دوبار.دوبار سلام و دوبار نگا.این گل ها هست که شیرین‌اند.باید بکنی‌شان و بعد ان بند را ارام با دندان جدا کنی.می دانی کدام را می گویم.می دانم.فقط نامش را نمی دانم.تو یادم دادی،علی نتوانست.یک.دو.سه.چهار.بشمار.پنج.شش.هفت.هشت.نه.ده.یازده.دوازده.سیزده.چهارده.پانزده.شانزده.هفده.هجده.نوزده.بیست.بیست و یک.بیست و دو.بیست و سه.بیست و چهار.بیست پنج.رسیدیم.کسی حرف نمی زند.همه چیز ساکت است.یک اهنگ زمزمه می کنم.خنده ای وجود دارد.تپه ها.تپه ها.

کدام تاریک،برایم یک کلمه هم نیستی.تاریک!می خواهی نشانت ندهم تا بمیری.تمامش شوی که بدانی حالا چی؟نگاهم نکنی ها!این بار داستان باید تمام شود.این باری نداریم همیشه همین بوده.تاریک؟تو چی هستی؟می توانی بسازی و بگویم گوش کن.این من است که همهمه‌ای تابان است.خورشیدی را دیده ام که رنگش پریده.فعلا نورم در کمد مانده.در تنم.همیشه خالی.همیشه تاریک.یک تاریک انباری.یک تاریک پشت دیواره ها و رفتن سیال.

نگاهم نکن دیگر داستانم مرده و من همیشه در گلزارم.همیشه کنار گاوچرانک هایی که تمامشان را می شناسم.تمام زمین.تمام زمین.مثل کلزاست.یک و دو کلزا.دیده نمی شود.دور است.نزدیک که شوی همه را می توانی بشماری.یک کُنارم در کانالی خشک.بردار.دست بکش.پسرک از من می پرسد:خوبی؟می گویم سلام.سلام.اینجا گندمزار است،زارش تمام و وجودش تکرار!حالا می خواهی من صدایت کنم؟نمی توانم.من نیستم.می روم.پاهایم کج تر و دست هایم بریده تر.

تو بگو باشد.من می گویم سلام.بیا حرفی نزنیم و تا جایی که نمی رسیم ساکت بمانیم.تابشی برای ساما.پاسخ:برای خودم.دور رفتی.تابشی برای خودت.پاسخ:امدم نقطه ای تمام کنم که روی کلمه ها افتادم.افتاده.باور نکن.من نیستم.می روم.رفته ام.رفته،گس تر از بودن.من.نیستم.چه تابش و چه تابشی تابیده،باز هم من نیستم.انقدر نیستم که تمام کلمات را به خودم دار می زنم،شاید زندگی ‍تر شدیم.تپه تپه ها

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳/۰۲/۲۱

نظرات  (۵)

تابشی برای ساما

پاسخ:
.

تابشی برای خودت

پاسخ:
.

خب؟ تمام تابش ها برای رفته ی روزگار

پاسخ:
.

احساس می‌کنم دارم فیزیک می‌خونم😔 چیزی نمی‌فهمم

عیب نداره

پاسخ:
.

سلام.

پاسخ:
سلام.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی