حالا که نه.اما وقتی که در ترسی مدام،همیشه گس می روم.می خواهم بگویم..نه.می گویم.احتمالا می گویم.به هر حال.نمی دانم!گوش می کنی؟ صدایم کن زمان..صدایم کن زمان.صدایم کن زمان تا از دست بروم.ببین.گوش کن.این من است که تمام می شود.تمام است.
خانهتان پر از شیرکاکائو.خانهمان پر از زیتون.درختمان خشک شد و ترشی اخرین زیتون ها،برای تو و مادربزرگت و خانه ی زمانزدهتان با یک بطری شیر کاکائو.شیر کاکائو.