.

آخرین مطالب

امیدانکه و امیدانکه حتما.

شنبه, ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ۰۲:۱۱ ب.ظ

خیس بودم که شروع کردم به نشستن. شروع شدن به نشستن.الان در این حالت درد های کوتاه زیر شکم و رسیدن به یک فروپاشی می دانی که جای چی می خواهد چشمک بزند؟ اره همان. همان. همان که همان. صدای مرا می شنوی؟

دوباره نشستم. خیس بودم، سرد. حالا گفتم صدای‌‌ت کنم. بگویم:زر نزن بیا. خنده به خنده روی خط و مرگ تمام می شود ها و زندگی ادامه خواهد داشت. ولی می دانی که برعکس نوشتن هم همان است و منظور را می رساند. خندیدم و تو هم بخندی بد نیست. به درک اصلا خودت می دانی خب. من فقط می گویم. همین. یک اهداکننده که طبیعت همین را خواسته و بس. تو باید زر بزنی. باید زر بزنی؟گرفتم. 

اما که همیشه اول گفت و گویی می اید ولی من دیدم که وسط و اخر هم نوشتند. خیس و سرد و نشستن. بیا فیلم ببینیم. نه من نیستم.باشد من هم می خوابم به خودم. ولی هنوز فرق می کرد قضیه من باید خودم را خشک کنم و سرد نشوم. چون سرما خوردن خوب نیست. جدی می گویم. اگر سرما خوردی بگو یک اهنگ بفرستم. نه نمی فرستم. شاید بخوانم که بخندیم.من که عادت داشتم به بطالت بگذارنم هرچه هست را و در اخر هم شنیدم که سشوار کار می کند. حالا دیگر هستم. دیگری بر تو.روبه‌راهی شازده؟ نباشی هم که چی. من می خواستم بگویم خنده و گریه دارد همه چیز. خوب است پس، نه؟گرفتم. 

اینجا دیگر نشستن من تمام شده. من مردم.رنگش را نمی دانم. بنفش را خواستم. مهم نیست اما حرفی داری؟ دوست دارم داشته باشی.خیلی دوست دارم. اره دیگر، ادم کوچکی هستم، مادرم مرد فکر کنم. نه اینجاست. صدای‌م زد. باید بروم. باید بروم. نه هستم. می گوید چرا اینطوری شدی. همیشه واقعیت با اوست. دست‌ت را گرفتم،برق داشت اول. اره تو هم اینطور شدی؟ 

۰۲/۰۹/۱۸

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی