اخرین بار که از کلاس اخراج شدم به دیوار تکیه دادم.
خلاصه که می ترسم.اگر نمی ترسی به من چه!من تا دلت بخواهد می ترسد.می دانی اصلا یادم نیست با غرور و یا غم،کدام.کدام.کلا بدون هیچ کلمه ی اضافی می ترسم.بزرگ تر از ترس برایم بیاور که کم نیاری.خلاصه که می ترسم..روی پیراهنم چیزی ننوشته.ولی انتظار دارم چیزی بنویسم.مسخره نیست؟مسخره تو که نیستی.مسخره من از تو هستم.مسخره ی من.احمق مسخره.به قول پدرت:دست ازت شستم با اسید.خلاصه که واقعا اینطور نیست.یعنی به نظرت می خواهی اینطور باشی؟دوست داری اشغال بمانی؟اصلا اشغالی یعنی چی.حرف مسخره ای می زند.خنده دارد" است.کلا دقت کن.تمام فحش ها خنده دار هستند.یک خنده نچسب.ولی خنده ای که هست.فحش های ضعیف.فحش های بقا.
سعی می کنم روابط ترس محورم را بهتر کنم.یعنی اینطور مثل سگ نمانم یک گوشه.این و ان و ان و این از من خوششان می اید.خدایی حق می دهم.انقدر اگزوتیک می زنم که نگو و نپرس.این ها را می گفت.من نمی دانستم گریه کنم و یا کرانچی فلفلی بخرم.بعد دیدم اصلا کارت با من نیست.رفتیم سمت پارک.دیگر از ریال و این ها حرف نمی زد. فقط دلار و ترید و این حرف ها.سعی می کردم گوش دهم.ولی هوای محوی بود.هر ادمی سیگارش خودش را دارد.این چرت و پرت است.ادم چی دارد بچه خوشکل که سیگارش را داشته باشد!.هیچکس در پارک نیست.یعنی تقریبا از ساعتی به بعد.فقط گوشه ی سمت در روربه روی دانشگاه بعضی ها جمع می شوند.ترسناک است.باید ببینی.نشسته ایم گوشه ای.بعد می روم سمت پل.بالای بالای پل.می گوید بیا و برو.برو و برو.
دیسیپلین.چند بار این کلمه را شنیدی؟تا صبح شنیده ام.کلمه ای بود که نداشتی.نداشتی.حالا که به خودت امدی می بینی خیلی چیز ها را نداشتی.چیزی هایی می توانستی.فقط باید گند نمی زدی.همین.سخت بود؟سخت بود؟گوش میدی یا نه؟حالا که می ترسم می خواهم با تو حرف بزنم.امدی گفتی تا روانمهر مگر چند قدم مانده؟نترس.گفتم باید نترسم؟ولی می توانم سلام بدهم!باور می کنی نامه می نویسم؟لطفا مرا با نام خودت صدا کن،اینطور شاید محو نشدم.گفتم یعنی چی؟چی زر می زنی.بعد به خودم گفتم نمیر.یا حداقل بمیر.چی می نویسی!هیچی نمی فهمم.زر می زنم.فقط خواستم بگویم:تو هم می توانی شازده باشی!
اگزوتیک ترین نوشته ی دنیا