همه احوال پرسی را بلدند.
من ادم ساقه طلایی بودم.اهل بوق زدن و سرعت هم نبودم.الان دوباره داد می زنی:امروز چرا گوشی با خودت...".مو هایم شلخته بود و شلوارم خاکی و پیراهنم بد تر.ولی فرقی نمی کرد.انقدر بوق زدم که هنوز بعد از گذشت چند ساعت حالم بد است.سرم گیج می رود.یعنی چی؟من از کلاس سوم یا چهارم بود که خودم به تنهایی ویدیو کلوپ می رفتم.این یک دنیای دیگر بود.مشتری ثابتش بودم.کوچک ترین مشتری.اگر یادت باشد تمام فیلم ها vob بودند.کیفیت شان 480 به بالا نمی توانست باشد..تمام فیلم ها سانسور شده بودند.عجیب است نه؟تمام زندگی من شده بود dvd.یادم هست یکبار رفتم گفتم:سلام خسته نباشین.فیلم سیاسی چی دارین؟"همه زدند زیر خنده و مسخره بازی.حتی اسم چند فیلم را اوردم و گفتم مثل این فیلم ها.فکر کنم اسم چند فیلم اکشن امریکایی اوردم.بعضی وقت ها مرا مسخره می کردند.یا اذیت.حالا نه ان شکل.خیلی نامحسوس.یک بچه خوشکل که می رفت ویدیو کلوپ.اما صاحب ویدیو کلوپ اجازه نمی داد.از یک جا به بعد ویدیو کلوپ رفتن تمام شد.فیلم ها را دانلود می کردم.تقریبا روانی شده بودم.از صبح تا صبح فردا.چند ساعت خواب.تکان نمی خوردم.وقتی 100 فیلم می بینی به راحتی فیلم موردعلاقه را انتخاب می کنی.وقتی می شود 500 باز هم می شود انتخاب کرد.1000؟ بیشتر؟ از یک جا به بعد هیچ چیزی در کار نیست.تو بعضی کار ها را دوست داری و بعضی ها را هم تماشا کردی.ساقه طلایی بودم و تکراری و خشک و ادامه.هرروز صبح برو تو اینه و نگاه کن بگو تو یه اشغالی!هنوز دستم درد می کند.نیم دانم چطور شروع کردم به بوق زدن که اینطور شد.اصلا چرا؟دیدی وقتی زنی طلاق می گیرد اسمش را ارام تر می کشند.