جدی و گرم
پنجشنبه, ۳ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۱۵ ق.ظ
حالا چی؟ اومد ازم پرسید اینا یعنی جی؟ کمی گفتم و رفتم. گفتم سلام خسته نباشید. شروع کردم به صحبت. خلاصه که یک چاپگر رنگی می خوام. اینطور که معلوم شد فعلا طول می کشد. رفتم سمت استوک ها. به نتیجه نرسیدم. نشد. رفتم تا کتابفروشی تا پول برگه های خواهرم را پرداخت کنم. ظاهرا ان روز که رفته بود سیستم خراب بود و این حرف ها. گفتم چاپگر تو درست نشد؟ گفت نه. چیکار کنم؟ گفتم نمی روی سمت رود این روزها؟ امدم بیرون. شاید سمت موزه شاید آنطرف تر. یادم نیست. ولی خانه نبودم. دور بودم.می خواستم بگویم سلام تو هم مرا می بینی؟
۰۲/۱۲/۰۳