بستن شده
بدنم تمام شده.شکر مرا بسته.اگر مرا ببنی حتما حالت بد می شود.یاد خودم می افتم.می افتم.صدای کشیدن اهن روی دیوار.همه چیز فرق کرده.الان کجا باید باشم؟تنها چیزی که هست فکر کنم ماندن به خودمان می شود.می خواهم زیاد ادامه نیابد.فقط لطفا دریاب.اگر دقت کرده باشی واقعا می خواهم محو شوم.ارام.پیوسته.تند و اتشین.چیزی که هست را می توان انتخاب کرد.اما انتخاب حرف چرندی می زند.پس تنها از من بپذیر که قرار است دود شوم و بروم.می دونی کاغذ بالکی چی هست؟الان می روم.بعضی وقت ها بیشتر گوش می دهم.یک حرف هایی که محو می شود.شاید این روز ها به خودت امدی.نگه دار.نگه دارم.بیا.به من بروم.کمتر می می مانم.کمتر می شوم.خلاصه و کوچک و کنار.شنیده شده.یک کیف و چند قدم.شاید سخت باشد ولی دوست دارم کتاب عکس با کاغذ بالکی بسازم.راستی خیلی وقت است پیراهن برعکس نپوشیده ام.دوباره شروع می کنم.این روز ها.ان طرف و این طرف.خب امروز شاید بیشتر بشود و من هم چشم ببندم.