یک پاسخ
جمعه, ۳ فروردين ۱۴۰۳، ۱۱:۳۶ ب.ظ
هوا سرد نیست.اما سرما را یادم نرفته.دوست دارم تعریف کنم.دوست دارم بیشتر بشنوم.از تو.به تو.حالا دور نیستم.نزدیک هم نه.ولی می دانم.می دانم کجا هستم و این برایم کافی بود.مثل یک پنجره ی بسته،یک ادامه.می خواهم به تو بگویم.می خواهم بگویم که نمی توانم.تمام می شود.جایی میان گندم های پشت خانه و یا شای قطار های نرسیدن.جایی نزدیک به پل زنگ زده.نزدیک به مادرم.نزدیک به دست پدرم.نزدیک.تمام می شوم.قبل تر از بغل کردن تو.بعد از شنیدنت.تو.این چه داستانیست که نوشتن را مهار می کند.این چه سوالی می تواند باشد!چه سوالی که علامت های اشتباهی می خواهد
۰۳/۰۱/۰۳
داستان مینویسید؟ سوالی دارید؟