گفته بود.
بعد از صحبت به لودویکو می رسد و اهنگی که بیاید و برود.به قول تو اهنگ و اهنگ و سرد شدن.حالا یخ نبندی شازده.وقتی برگشت یک واکمن گرفته بود.کمی هم صدای خودش را برایمان گذاشت.شروع کرده بود و اینطرف و انطرف می رفت و می پرسید و صحبت می کرد.از اهنگ هایی که دوست دارید بگویید.یکی ملودی زمزمه می کرد و یکی می خواند.بعد ضبط می کرد روی کاست.یکی از دوستانش قرار بودکاست را ببرد محل زندگی شان و صدای محیط را ضبط کند.جالب بود.خوب بود.خوب یک اغوش.خوب این زمینی بودن و روز های قبل.خوب عجیب و شاید شدنی.خوب ممتد.بعد ها که پدرت نگاه می کرد.پدرت.پدرت می گفت:ممنون که موهایم را سفید کردی.بعد تر ها شعری می خواند و به پنجره گم می شد.من بهترین بودم.بهترین فرزند روی زمین،بهترین انعکاس و برترین هرچه که هست.نه تو یک وقت باور نکنی ها.زر می زنم.خلاصه که حالا واقعا چشم هایم اذیت شده اند.در این تاریکی خوابم نمی برد و فقط از خودم بر می تابم.حالا اگر می شود مرا بگیر و راه ببر.
بعد که بلند شدم هنوز بدن درد داشتم. هنوز چشم هایم خواب می رفتند. گغتم باید بروم. از این به نبودن. این من نه. یک بنفش شدن. یک بنفش
غصه چی؟ کدوم غصه رو خوردی؟ می دونی اشتباه یعنی تاوان. تاوان یعنی اشتباه و این حرف ها. راستش خودم هیچوقت مطمئن نیستم.عرضه نداشتی هم شد حرف خنگول. من که دیگر توانی برای این حرف ها نگه نداشته ام و ذخیره ای هم در کار نیست.حتی وقتی سرم داد می زنند و یا خودم قارقار می کنم. اینطوریاست دیگر شازده. همین است.من تو که هیچ و تو ها که هیچ و من بیزارم. حتی عرضه نداشتم اینه را بشکنم به جایش افتادم به خواب.بعد چند بار می شنوم:برگرد.برگرد.تو نه. اشتباه نکن. سر بگیر زیر و هرکه گفتند را پیگیر باش. زر نزن و دور نرو.