.

آخرین مطالب

انعکاس هستیِ تمام.

شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۷:۵۵ ب.ظ

تداوم از اغوش و تمام!

.

یک‌ماه زندگی را به حالِ خودش رها کردم تا هرجا که دلش می‌خواهد برود. هرجا. حواسم را هم از خودم قاپیدم. گذاشتمش بالایِ کمدِ قهوه‌ای اتاق تا او هم کمی خاک بخورد. روزها زیر لحافِ چهل‌تکه‌ام تا ظهر قایم می‌شدم. بعضی روزها هم تا خودِ شب. دلم نمی‌خواست نه چیزی ببینم، نه چیزی بشنوم. شبها از زیرِ تاریکیِ لحاف یواشکی بیرون می‌آمدم و خودم را تویِ تاریکی شب، رویِ تراس گم می‌کردم. بهمن می‌سوزاندم و برایم اصلا مهم نبود که تعداد سرفه‌هایم بیشتر شده. یک‌ماه حتی یک‌سطر کتاب نخواندم. ورزش نکردم. پیگیرِ دیپلم مجدد نشدم و این یعنی یک نقطه سرِ خط، برایِ داستانِ کنکورم. گلدانِ پتوس را گذاشتم تا تمامِ برگهایش بریزد. امروز دیدم که او مُرده. یعنی فقط بخاطر آبی که باید میدادم و ندادم مُرده؟ نه. من فکر می‌کنم ماجرا چیز دیگری می‌تواند باشد. یک چیز فراتر از آب و خاک. مثلا شاید از انتظار، شاید هم تنهایی. تنهایی تلخ است. مثل طعمِ تلخِ آخرین بادامی که تویِ باغِ بابا خوردم. پژواکی‌ مادام تویِ گوشم هست. لابه‌لایِ شیارهایِ مغزم، توی چشم‌هایم بعد از دیدن اولین نقطه از روز. انگار که کسی دارد غرق می‌شود و نیاز به کمک دارد‌. پشتِ سرم سایه‌ای را می‌بینم که می‌خواهد نجاتش بدهم. اما نمی‌توانم. من آنقدرها توان ندارم. می‌خواهم به تاریکیِ زیرِ لحاف بروم و چشم‌ها و گوشهایم را ببندم.

-هستی ترین شیرین.دیوانه ترین دنیا

- ۱۶ اردیبشهت ۴۰۲

۰۲/۰۲/۱۶

نظرات  (۳)

۱۸ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۳:۵۹ -- مِــرگـان --

جانی که می‌رود...

پاسخ:
.

متفاوت.

پاسخ:
بله،انعکاسی دیگر است.

نور بالای لحاف سنگین تر از تاریکی پایینشه‌.

برای همین نمی‌شه کنار بزنیش.

پاسخ:
شاید،شاید.
همیشه شاید
پرسش"

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی