.

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۷
  • ۰۳/۰۲/۰۷
  • ۰۳/۰۲/۰۷
  • ۰۳/۰۲/۰۷
  • ۰۳/۰۲/۰۷
  • ۰۳/۰۲/۰۷
  • ۰۳/۰۲/۰۷

۷ مطلب در آبان ۱۴۰۲ ثبت شده است

گفتم یادم نرود

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۳۰ آبان ۰۲ ، ۰۲:۰۱
... ...

اما حالا دیگر ضعیف بودم. نه اینکه قبلا نه. قبلا هم همین طور.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۶ آبان ۰۲ ، ۰۱:۲۷
... ...

حالا هوا خیلی بهتر شده.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۰۲ ، ۱۸:۴۵
... ...

فقط ارام می خواستم بدوم.کمی هم دویدم.تا اینجای کار هم که خوب بود.البته به قول حضرات برای من همیشه همه چیز خوب بوده.حتی وقتی خانواده را از دست دادم.نه! این جدی متفاوت تر از قبل بود.یا حداقل الان.ولی دوست داشتم کمی بدوم و بعد هم مثل تکرار های قبلی زیر یک درخت بشینم و گذر ابر ببینم.معلم امد نگاهم کرد.خیره شده بود ولی نه انطور که فکر می کنی.کمی هم می خندید و می گفت:همه ی این بچه ها مغزهاشون ابریه.ولی تو از همه ابری تره.هنوز صدا که فاکتور بگیری خنده هم هستش.الان ابر هایی دیدم که به دویدنم می رسیدند.اما باز حرف من این نبود.حداقل برای خودم.از لحاظ روحی بهت آسیب میزنه؟

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۰۲ ، ۰۱:۴۷
... ...

بعد از خوابیدن روی چمن و تجزیه شدن به خودت امدی و دیدی چمن ها را کوتاه کردند.بعد می گویی با خودت:دانشگاه برود  به درک امروز نمی روم.انقدر پای سیب می خوری که کله"ت گیج می رود.شاید هم کره بادام زمینی.چه قشر مرفه نزدیکی.ولی من که می دانم شازده تو خیلی وقت است که نمی دانی چی می خوری و این پرخوری ها عصبی است.من دیدمت که نمی دانی.ولی حالا که دیدم چمن کوتاه شده روی نیمکت نشستم.شاید هم مورچه ها له شدند،یادم نیست.مورچه های بزرگی بودن مثل تو.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۰۲ ، ۰۹:۵۱
... ...

حالا که نمی توانی باشی پس وقت ان رسیده که قدم بزنیم.وقت ان رسیده که بگویم:بهتر از خیلیام،حال من خوب است.وقتی نمی توانی باشی،شکمت هم درد می کند.حالم خوبه تو چی پسر چه خبرا از خودت.یک درختی بود سمت تپه های پشت جاده اصلی..هنوز هم هست.خیلی وقت هست که هست.یادمه چند بار سگ دیدم و بعد زمان از دستم در رفت.ولی یادمه از ان درخت عکس گرفتم.ان درخت دوست بعضی از بچه های دهات بود.هست ها.بچه ها دیگر نیستند.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۶ آبان ۰۲ ، ۱۳:۵۶
... ...

عرق کردی؟اره.عرق کردم.عرق کردم و خالا خوابیدم.چند ماهی بود که خوابیدم.خواب خواب.رویا نه.خوابیدم.اتاق دور نیست هیچوقت.همیشه دور می شود.ولی می خواهم بیشتر حرف بزنم.یعنی بمانی که حرف بماند برای زدن و بالا رفتن از واژگانی تازه تر از بعد که شاید برای قبل تر ها کنار گذاشته باشیم.حالا هوا بهتر است.خیلی بهتر شده.ماشین ها می میرند و زمین های کشاورزی کمتر می سوزند.اما افسوس که تپه ها را فراموش کردم.ولی باشد.قبول.قبل از اینکه بخوابم حتما می روم و یک شانی می زنم.بدون ما.خسته ی انتظار و روز های روی نیمکت های تا دار و درخت های جوان تر از پیر و زمین های منطقه های امن.

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۲ ، ۱۳:۵۸
... ...