.

به وسعت یک دست

پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۱:۱۲ ب.ظ

نزدیک به پنجره.خیره به برگ.صدایی هم اگر می بود که بله.سلام.خداحافظ.تا به حال به همین موارد دقت کرده ای.صدای کیبورد را نمی گویم.کلا یک لم دادن.حرفی واقعا ندارم برای تو.فقط باید بروم.باید بروم.دیروز دانشگاه هنر بودم.وای لعنت!لعنت!لعنت!.فقط چقدر کاش از زیر پای من در می رفت و دوباره به سایه تبدیل می شد.چقدر حیف ها بود که می سوخت از گرما.مینا مثل یک جوجه مظلوم زیر درختی نشسته بود.گفت خسته ام!خسته!.این حرف ها دیگر چیست!.دانشگاه هنر لعنتی!مهدی بندری را دیدم.همان پسر.کار عکس های انالوگ و این داستان ها.نگاتیو را به او دادم.دست دادیم! و عکس از او گرفتم.چه پسری!.یکی دیگر را دیدم.گفتم سلام،لاب بندر.نگاتیو.کجاست؟راهنمایی کرد مرا و بعد یک شکلات تخته ای به او دادم.خیلی تعجب کرد و مظلومانه گفت ممنون.دانشگاه هنر لعنتی و بی عرضگی لعنتی تر من.دانشگاه هنر بی همه چیز و من بی همه چیز تر.لعنت!.لعنت به دانشگاه اصلا.

صادقیه ساکت بود.ارام!.عجیب است.نه عجیب بود.یعنی خب معلوم است.پنجشنبه است.تازه اول صبح.دنبال چه می گردی!من  امده بودم بگویم می خواهم دست روی سینه تو بگذارم و ان را حس کنم.دقت کن.ارام است.شمردنش بیهوده است.فقط می خواهم با دست حسش کنم.ارام ارام ارام.عجیب است.نیست.هست.خسته هستم.نه نیستم.باید بروم انقلاب.اما حالا زود است.انقلاب همیشه بیدار.

"ناهار اماده است!

امدیم.می خواهم بنویسم.اصلا به صفحه نگاه نکن در بلاگم در حال نوشتن هستم و نمی خواهم چیزی از ان بدانی!.حال تو خوب هست که خوب است.دست و سینه.دوست دارم هنوز بنویسم برای ما.هیچ چیز اینجا نیست.حرف به حرف.دقت کن خبری نیست.نه کلمه ای نه جمله ای.رد شو.حتی فراموش کنی مرا هم خوش حال می شوم.اگر بتوانی.چه عجیب.درماندگی نسبی.لیوان خالی و چای سرد،توت فرهنگی خسته و صدای کلاغی خاکستری.سوراخ در دیوار و تختی مرتب.خسته؟چی؟نه.چشم های خمار من.دست های لاغر تر از تمام من.کشیده ی کشیده.فقط چند صدا را باید دید یا نه.خلاصه لعنت!دانشگاه هنر.فقط یک واژه برای من کافی بود و ان هم "حیف" بود،اره؟

چه عجب چیزی از "انعکاس " نگفتی.تو هم مسخره کن.این که چیزی نیست.خو گرفته ی تمام.سلام.خداحافظ.سلام.خداحافظ.چقدر بزرگ.چقدر موچک.سلام.خداحافظ.سلام.خداحافظ.عجیب که نه.ولی سلام.خداحافظ.کارای تو هستن!وای.یعنی چطور میشه  اخه.اخه...عجیبه عجیبه..یعنی چی عجیبه.کار های من هستند دیگر.عجیبه اخه واقعا متفاوتی یا حداقل نمی دونم فکر های تو یه جور دیگست.بدبخت کرده ی همین زر های بیهوده هستم شازده.شازه.سلام.دختر.امیگو.سینیور.زینب.اسمان خاکستری و زمین و زمان.سلام و خداحافظ.همه صدای های بسته.داستان های کهنه ی زرد.مثل برگه های موش خورده.عجیب نیست.نه.این طور ها که تو می کاری همه چیز را در یک نگاه نه.بی بیا.وقتش رسیده.همه درختان عریان.بس بس بس.باید بنویسم.هنوز که جا دارد برای رفتن به یک سمت.باید برگردم.کجا کجا.ابتذال.بس.بس.چی شده؟.یک صدا برای ما.نقطه روی لیوان های رنگی و یک نوشابه ی سیاه پر از قند و میراثی نا محدود به تمام زبان های یک بدن.ان هم تمام ما.همه ما به یک روز.به یک شب. به یک سیاهی مطلق از اسمانی گرم.مثل تمام تنوع نا پیدا.

صدای صدا ها.خسته ی صدا ها.سلام ها و خداحافظ.کاش های پشت انگشت و یک عالم از اغوش های خشک شده در بالکن کنار سیگار های تو.اولین کاپتان بلک عمر برای تو و یک کانتینر از عذاب برای دو شب ما.خیره شدن به پنجره اصلا.پنجره شدن.بس بس بس.یعنی چی.بدون نگارش درست و رعایت نکردن تمام اصول؟خسته که می بازد در این لحظه.سلام!سلام!خداحافظ.میل به کدام؟بس بس.تعریف بس.حقارت یک کفش در جوب و صدای یک دختر لال.بیا برای من یک چای بخر عمو!سواد ندارم.نقاشی مرا می خری!.ببخشید خانم!.وقت می میرد.مثل من که از اغوش مرده ام.از یک دست روی سینه یا به سینه.بس بس بس.بدون هیچ رعایت حال.بس برای تو از مدرسه ی غیر دولتی.بس برای تو از صدای بلند باند.بس بس بس.بس برای صدایی نازک.بس بس بس.برای من.بگذار این بار را خرج خود کنیم و دم از "من"بزنیم تا که چشمانت بسوزد از گربه.

"کدام گربه؟

وقتش رسیده که بلند شوی.نه از جای خودت از خودت می گویم.بلند  شو دیگر حال ما را نگیر.بیا سلامی کنیم از اعماق خدا.از دست.بیا سلامی کنیم به ان حس.می شنوی.نرم است.همانیدگی مطلق!همان حس.همان اسمان.همان زمین.سلام خداحافظ.سلام خداحافظ.رویا های زمینی در بهشت برای امثالهم باید بماند نه انبوهی از تو.بس نکنیم.تمام.سلام.سلام.خداحافظ.اتکرار مرا بدطور دوست داری.می دانم یک خیال خلم بی انتهاست.ولی خوب است دوست داشتنش.مگر تعریفی هم دارد؟فکر نکنم.سلام.خداحافظ.سلام.خداحافظ.برایت تعریف می کنم.از تخت خالی و موجوداتی خیلی خالی تر.از خودم برای تو تعریف خواهم کرد.از من تمام.از من تمام.از یک اشک برای خودم و یک باد که همیشه به ان طرف خواهد وزید.ولی قبول کن.همین را هم دوست داری.همین نرسیدنت را.همین افسوست را.دوست داری نرسی.دوست داری بخشی از گله بودن را.من که می دانم.امریکا ورشکست شده.اره من به تو می گویم.من که می دانم جدول ضرب را چقدر تکرار کردی.من که می دانم چقدر از بیزاری.من که می دانم.من که می دانم من که می دانم هیچ چیز را.سلام و خداحافظ.فکر کنم برای یک روز کافی باشد.یا یک ظهر حداقل.

حالا بیا دنبال یک پسرش باشیم.متوجه نمی شوم.یعنی چرا؟نه.یعنی کی؟نه.نه.نه.نه.نه.نه.نه.نه.نه.ده.یازده.دوازده.نظرت چیست چند نفر را دوست داشته باشیم.خیلی نزدیک.خیلی شبیه.خیلی تکراری.خیلی واقعی.چندین نفر.تا صبح.تا ظهر.تا یک اهنگ تکراری.عاقبت دل های ما...ارمنی های لعنتی.پرویز مقصدی لعنتی.پرویزِ...فامیلش یادم رفت.همان.بس بس بس بس بس.بیا برویم.خواهش می کنم.بیا بی.التماست می کنم.بیا اخر چرا انقدر احمق!!چرا باید  انقدر بمانی.بس.بس.بسبیا برویم.بیا بدویم..بس.بس.بسچرا کسی نمی پذیرد.بس.بس.ما زا ملودی می میریم.نه ترانه لزوما؟بیا بوریم.بیا احمق جان.چه شده شازده به                                      چی فکر کردی تا الان که وضع شده همین.بس کن دیگه شازده بیخیال بس.بس.بس.برویم.برویم.سخنی باید گفت.تو هم کشتی  همه را.انقدر نگد دوست دختر!بس کن.انگار شی است.بس کن.کدام تهران؟تهران گریه بچه.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲/۰۲/۲۸
... ...

نظرات  (۱)

کلیشه"

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی