.

آخرین مطالب

روستای نَر

شنبه, ۹ مهر ۱۴۰۱، ۰۸:۲۱ ق.ظ

زیرا تاب محبت اگر از حد فراتر رود تبدیل به سکوت می شود

نشنیدی؟

_شنیده ام.

_ولی محبتی اگر باشد،ارامشی اگر باشد..

_هست؟

__________________

 

دنبال یک نفر می گردند برای تمام زنگی کثیف و اشغال و خود تا بتوانند تمام حقارت ها را با ان تقسیم کنند.

بعد می گویند:عاشق یکدیگریم.

نر تازه به دوران رسیده فکر می کند همه چیز مانند عشرت فرانسوی ماب است و ماده از همه جا بی خبر کالایی"ست در کنج خانه گاهی می اید به استفاده.

یک نفر را می شناختم...

نه فراموش کنیم..

دستانم نمی لرزید و هیچ حس نداشتم..

نه!

حس مبهمی بود مثل اب دادن به درختان..

وقتی که ابی نباشد...

نمی دانم..

لرزه بر تمام وجودم رخنه کرده بود و گاهی بی حسی به ادم حس معنوی می داد..

معنویت؟

ان هم در این روستای لعنتی...

دنیا کارش جداست،روستا هم جدا..

خدای روستا مرد است،روز به روز طمعش بیشتر می شود،به دنبال زمین های بیشتر برای بندگان گندیده ی خود می باشد،دختران جوان تر را دوست دارد ان ها غذای ویژه  ی زمین داران روستا هستند..

بهشت هم در اختیار مردان است..

ان جا هم صیغه می شوی.

معنویت با روستای ما سازگاری ندارد..

نمی دانم...

شاید بین حقیقت و واقعیت خیلی فاصله افتاده..

و شروع کردم به نالیدن..

حقیقت حق من است و واقعیت چیزی هست که هست.

درد دارد درد دارد..

کافیه...

ولی چه کسی گوش شنوا داشت..

گالن بنزین را پر کرده بود..

وارد اتاق شد،بوی حرص می داد..

به خود امدم چون یک کیسه ی ارد نزدیک زمین ذرت بودم..

ولی ذرتی نبود.

حتی به صورتش نگاه هم نکردم.

التماس هم نکردم.

فقط منتظر بودم تا مرا اتش بزند..

بعد ها می گفتند خودشکی کرده..

نمی دانستند خداوند نَر سرشت روستای ما،دختران را باکره می پسندد..

پس وقتی صیغه نشدی بهتر است بمیری..

بهتر،نمی مردم چه می شد!؟!

هیچ دستاوردی نداشتم،حتی میل خاصی یا ارزویی.

نفس می کشیدم و حاالا نمی کشم.

دَمر بودم و صورتم بوی خاک گرفته بودم..

بنزین را که ریخت،کبریت در جیبش نبود.

از صدایش حقارت می چکید..

برادر بزرگ من،همیشه از من متنفر بودی..

تنها بخش سخت انتظار بود.

مادرش می گفت خودکشی کرده،با بنزین خودش را سوخت.

_ولی..

چه اهمیتی دارد.

خانم دلم میگیرد..

ولی..

نمی دانم،نمی دانم..

 

 

 

۰۱/۰۷/۰۹

نظرات  (۳)

۰۹ مهر ۰۱ ، ۰۸:۳۵ املاک پورولی

سلام

روستای نر

اسم جالبیه

راستی میشه محبت کنید و سایت منو با اسم خرید ویلا در شمال در سایت خودت پیوند کنی

https://amlakpourvali.com

ممنون میشم

با سوختن آب ریخته شده جمع میشود.

خودکشی؟ نه باید بگویند که سوزاندنش، تا مردم بدانند برادرش غیرت دارد.

پاسخ:
هزاران هزار سال،همین بوده...
"نارٌ حامِیَةٌ"  تر از  "نارٌ حامِیَةٌ"

متاثر شدم. هم عصبانی شدم، هم ناراحت.

دختر آنقدر بی ارزش هست در اینجا که بعد از قتلش هم کسی حقش را نگیرد.

پاسخ:
چون عضوی مخروطی هنوز  در وجود تو می تپد
_____
روستای نر...
چه روایت اشنایی....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی