.

پابرهنه تا صبح

دوشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۱، ۱۱:۴۷ ق.ظ

ولی اسم تو همیشه هست.

توی اهنگ توی فیلم توی شعر توی تموم کتاب ها.

قبول داری که؟

اسم من را فقط در خرابه های تمدن خواهی یافت یا حاجی بی بی سی.

تقلایی برای گریز؟

خدایی از کی؟

از کجا،اصلا از چی؟

چرا همه می خوهاند برای چیزی بمیرند.

بس کنید این داستان های تکراری را!

اصلا به درک.

(شاید اشکی بیاد اونم بریزه از ....)

لبخند می زنم.

با چهره ی که یاد خودم می اندازند.

لبخند را فراموش نکن.

دلون نیستی،خودت را دوست دارم.

اصلا این فرانسوی های گیشه ای را دوست ندارم.

دکتر های لیبرال 80 ساله همون ایت الله های خودمون.

مثل گالری داران یحودی با ح اضافه!

ه

دختری بود توی سرزمینی دور.

چرا دور؟

این بار نزدیک.

دخترک قصه ی ما می خواست کتابفروشی بزند و زندگی را بگذراند.

دخترک مرد،همین.

اوج وقاحت،چون هنوز خودم را در ایییینه نگاه می کنم و به چشم هایش خیره می شوم.

به قولی بلند فریاد می زنم وقتی کسی را دوست داشته باشم،دوستم شو!

ولی خب،کسی نیست؛مهجورآباد اهل دلان.

این چیه روی پات ننه؟

این بچه بودم خواستم یه هواپیما خال بزنم..

دیگه دردم گرفت بالش رو نزدم.

داشتم می گفتم انگور میخوای؟

نه،غصه دارید؟

خوب یا درجه یک؟

همون همیشگی که رنج داره؟

اها از اونایی تو هم.

اره همون محتاج دعای شاعرانه هستم.

از همان دعای های مینمال مادربزرگ.

اها من؟

نه راستش من محتاج یک دوست خوبم.

زیاد هست.

الان خواستم.

سفارش بدم؟

نه الان به موسیقی گوش می دهم و او نیز هم.

حالا چیکار کنیم؟

دیروز مسافر سوار کردم،مهندسی می خوند..

می خواست فیلم بسازه و این حرفا..

می دونی چی می گفت..

می گفت سبک من جوریه که وقتی فیلم ساختم..

همیشه توی فیلم هام می گم که این فیلمه..

خب بش گفتم که همه می دونن که فیلمه.

گفت نه.من می گم فیلمه یا نه..

خلاصه می گفت. همیشه موسیقی از داخل فیلمه.

مثلا از یه رادیو تو فیلم،از یه هندزفری از یه ماشین از بلندگو،اصلا...

خلاصه سرتو درد نیارم..

بش گفتم می تونی..

چیزی نگفت..

اسمش یادته؟

اره خسرو فک کنم...نه شاید کامران..

نمی دونم.

شاید کوثر.

انسان چشم از این همه طبیعت زیبا و نعمت های خدادادی می بندد و رهسپار نیستی می شود.

دیدمش رفت کتابخونه،رفته بود تحویل بده کتابو ولی یه مجله اورد..

بعد برگشت..

فکر کنم رفت سمت شعر..

اره یک کتابی رو اورد که فکر کنم خیلی وقت بودی کسی نزدیکش نشده بود..

دروغ چرا شاید اولین نفر خودش بود..

از ان کتاب های کنج قفسه ها..

پابرهنه تا صبح..

اره پابرهنه تا صبح.

حتما بخونش..

شاید کتابخونه ی شما هم داشته باشه.

 

اره نقطه با خودت.

 

(ان شب دور از تو...)

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱/۰۸/۰۲
... ...

روایت

نظرات  (۵)

۰۲ آبان ۰۱ ، ۱۱:۴۹ ویلی ونکای خسته

دخترک میخواست کتاب فروشی بزند و مرد؟

داستان کوتاه دردناک؟

پاسخ:
داستانی بلند به بلندی تمام رساله های مذهبی.
ولی خب،کسی شنوا نیست.
همه ی گوش ها کور شدند.
ولی می دانی که،حکایت اشنایی"ست..
خیلی فرا تر از انتظار.

تیفانی.

خسته.

عوض هم نمی شد..

هر کس می خواندت می دانست،اق پسر!

خیلی وقت هست جلو تر از انانی که نفس می کشند.

۰۲ آبان ۰۱ ، ۱۸:۳۹ 𝒏𝒈𝒓 𝒂𝒂

گفته از من نیست

کلاغ ها در پندار کتابخانه دخترک غنوده اند

 

عارضم به حضور که از دروازه کتابفروشی فلک و قطع سایه هستی خبر اورده اند

راست و دروغش هم پای خودشان

هرچه نباشد سپیدند..

 

پاسخ:
خوب صدایش را می شنوی،پسر بنفش
۰۳ آبان ۰۱ ، ۰۶:۴۹ هلن پراسپرو

شعر شما هم که حکم کنده کاری داره...

"اره خسرو فک کنم...نه شاید کامران..

نمی دونم.

شاید کوثر."

 

"دخترک میخواست کتاب فروشی بزند و مرد"

 

وای.

پاسخ:
پس صدایش را شنیدی.

دغدغه ها همه جا هستند.

احتمالا از خود میگریزیم.

به خرابه ها.

و هیچکس برای خود نمی میرد.

زندگی هم پر از تکراری هاست.

فقط شیوه شان تغییر میکند وگرنه داستان ها یکی ست.

و از لبخندت اشکی چکید.

دخترک قصه ات موهایش کوتاه بود؟

فقط چشمانش را دیدم.

انار میخواهی مهندس؟

نه زهر دارد معده ام را اذییت میکند.

پس بیا موسیقی گوش دهیم، امیگو.

موسیقی مینیمال یا از همان سبک هایی که دوست دارم.

فیلم میسازی؟

نه شعر می نویسم.

مگر نمیشنوی؟

چرا. راستی اسمت چه بود؟

مهم است؟

نه آقای کاف شایدهم زیبا خانم.

پابرهنه تا صبح میخوانی؟

بله. خنک است می چسبد.

پس...

برایم شعر میخوانی، تا صبح؟

الان نه دارم موسیقی گوش می دهم تو نیز هم.

و صبح است.

 

سلام امیگو صبحت بخیر.

پاسخ:
سلام هدایت!
صدایت را دیدم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی