او حقیر تر از مخروبه های پادشاهی"ست با حرم سرا های شگرف.
باید بنیوسم که نه،
اره همه چیز گردن من.
درست هم همینه.
خدا منم شیطان من.
هوا خوب بود فردا و همه چیز به کام.
اصلا هر چه که هست تقصیر من.
بی شرف انقدر فکر نکن حالم ازت به هم می خوره.
خفه شو،خفه شو،خفه شو خفو
یک بی عرضه ی تمام عیار
یک بی عرضه ی تمام عیار.
عرضه نداشتی هیچ وقت.
حواست کجاست اشغال.
تو که نمی دونی براچی زنده ای،دهنتو ببند،اصلا نمیشه باش حرف زد،هوففف،دلم از زندان سکندر بگرفت.
بیشتر داد بزن عوضی،اره بیشتر هوف بکش بازنده.
اخ،اشغال،بی شرف.
چشمانت را می شود باز کنی،کمی نور می خواهم؛باید بشنوم.
می شود بیشتر بمانی نگاه کنی،روز رنگ نمی گیرد عجیب بی فاصله شد؛وزن طابوتی دارد که پرستو ها حمل می کند.
راستی می خواهی همیشه صدایت کنم؛می توانی دوست خوبی بمانی؛مثل روباه اهلی می شوی؟
گلی هنوز هست در سیاره ی تو؟
می شود ضبط کنم،اره ظبط کنم؟
اجازه نمی خواهد بیا برویم تاب بازی کنیم و بعد از ان برویم بمیریم؟بهتر نیست؟
اره حق با تو هست عالی می شود.
پارک پر شده از اشغال.
می شود بخوانی و من فقط تماشا کنم.
چشم های کر ایینه برای چه می خواهد.
چشم های تو رنگی"ست!
خب چه فرقی می کند.
برای من مهم ی نیست ابی باشد یا خاکستری.
خودت که رنگ نداری حالا چشمانت به چه درد می خورند.
لباست فکر می کنی خیلی تیکه"ست!
به درک من اصلا نگات نکردم،هیچوقت سرمو نمیارم بالا.
سعی کن سمت عوضی های بازنده مثل ما پیدات نشه،مجبور میشی به فکر کردن یا شاید خندیدن.
انقدر بش خندیدم که نگو..
نگاه نگاه دارن کتاب می خونن؛می خوان بگن چیزی بارشون هست!
بی عرضه ها.
اگر راست می گفتن برای دانشگاه درس می خوندن.
حالم به هم خورد می شود دستت را برداری.
راصتی کجا میری؟
چی فکر کردی همه می دهند و می دهند و می دهند.
تعفن شهر را برداشته.
شهوت خداگونه ی این همه نر اشغال شهر را هر روز بهتر از دیروز کرده.
ماده های شهر کم پیدا شدند.
اره،دیگه با اسنپ می روند و کارشان را انجام می دهند.
جوری صدای ان هرزه را دراوردم که نگو و نپرس.
مردان دیگری که منتظر بودند،خیلی کم اوردند.
من که خالدون فیها نیستم.
یه تیکه اشغال که روز به روز در پوچی خود بیشتر جولان می دهد.
خدایا شکر برای هروقت که غمی بود امدم به سوی تو!
حافضا حافضا!
یار و کتابی و کنجی کافیست!
می شود شما را ببوسم؟چرا اجازه؟
عجیب بود و گرم.سردی می زد.
ول عجیبب.
روی قلمدان بودم و ان پیرمرد قوزی هم ان جا جاخشک کرده بود.
حالا روی فرشی هستم در خانه ی گروهی دختران در گوشه ی شهر در پشت در.
پول زیادی هم نمی گیرند.
از جوان تا 60 ساله هست میاد و میره.
خدا هم گاهی می اید سلامی عرض می کند.
سلام!
سلام یگانه محبوب من
سلام یگانه محبوب من!
اغوش،واقعا چیز عجیبی"ست.
هیچوقت فروشی نبود.حتی وقتی عریان عریان یکدیگر را سخت گرفته بودند.
همه که اغوش را تجربه نمی کنند.
حکم فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا دارد برای خودش.
این همه هروئین فکر کردی براچی همه رو تیکه پاره و جسد کرده؟
زندگی راستش لحظه های معمولی بود.
ولی خب باز هم فراموش کردم چون خیلی وقت پیش فردا مرده بود.
دوست دارم.
منم دوست دارم،خیلی دوست دارم؛می دونی،اندازه تموم اشغالای دنیا!
تاب تاب عباسی
خدا منو نندازی
خودم می افتم و پای و دست زخمی خودم و هم فراموش نمی کنم.
بعد میرم پی کاری که دوست دارم کنم.
تاب تاب خوب بود.
دمت گرم
ممنون دوست خوبم
خداحافظ
خداحافظ.
دوستت دارم خدا.
دوست خوب من خداحافظ.
بعدا بیا تاب بازی کنیم!
نیم دونم،فعلا می خواهم بروم پی کار دیگری.
می خواهم نقاش شوم.
باشد خداحافظ.
می دونه که می خونه: منو نندازی