.

ارزشی در کار نبود.

يكشنبه, ۱۳ آذر ۱۴۰۱، ۰۴:۱۱ ب.ظ

فیلم عکاسی پیدا کردی؟همین قدیمیا.انالوگ.کپسول عکس دیگه...هست ولی خب گرون..دتگ و فنگ دارد بعدش هم ها.نگی نگفتی..مشکلی نیست پیدا شد بگو ببینم چیه قضیه..سیاه و سفید می خوای؟خب داشتم می گفتم که از امروز به بعد یک شمارشی هست برای این همه وقت کشتن هامون.برای خودت؟بزن بریم.پیش به سوی جایی دیگر..همیشه حرکتی باید باشد و من هم زر بزنم تا نمی رم یک روز از ترس زندگی.از محبین نظام الهی سرمایه داری بود و جبرگرا هم بود و اخر همه حرف ها می گفت خودم هم حرف خودمو قبول ندارم..غلط املایی نداشت و این داستان ها دیگه.داشتم انقدر می نوشتم که خسته شدوم و مداد هم جا زد.نه اصلا اینطور نیست مداد جا نمی زند و این حرف ها دیگه.راستی دوست داری؟اذت می بری؟ها می دونم چی شده و این داستان ها دیگه.خب که ادامه داشت و من هم قرار بود برای ادامه داشتنش بحث کنم با تو اخر سر عصبانی بشوم و چیزی بشکنم و داد بزنم و این داستان ها دیگه.ولی خب من نه چیزی می شکونم نه داد می زنم فقط شاید فکر کنم..وای فکر نکن،ارزشی نبود ولی دختری برای خودش ارزش قائل بود،خیلی زیاد. تورو به خدا برا من مراقب خودت باش.پس از این اهنگا هم گوش میدی..تا حالا نشنیدی؟چی؟در پس تاریکی شب صدایی را.از این داستان ها بود دیگه

از جمله کسانی بود که دوست داشت بنویسد و بخندد و گریه کند و پولوراید داشته باشد و قدم بزند و دست بگذارد در گردن و موسیقی قسمت کند و گوشت نخورد و با اواز بخواند حتی با ان صدا و فیلم ببیند و مصرف کننده ی تمام عیار نباشد و از حق خودش که نه ولی دوست داشت از دیگری اره و این داستان ها دیگه..مثل باقی افراد نبود که هر جا می رسند می گفت من این ا تی دی اف هستم تی دی اف ا و این داستان ها دیگه.روانشناسی دوست ها جانم ولی خب.درگیر و محکوم دوست داشتن هایمان هستیم دیگه.گریبان ما با چیز هایی که دوست می داشتیم پاره می شد و باز می خندیدم از دم به تمام روزگار.تیز می زد همیشه از دور و از این داستان ها دیگه.اگر جرعت داشتی که نه.اگر ادمش بودی هم که نه.اگر اهل بودی حداقل می رفتی و دوباره برمیگشتی و میگفتی کمک می خوای؟راستی این داستان هاست دیگه همیشه دیگه.تا صبح هم که بنویسم چیزی کم نمی شود و زیاد تر هم که اصلا.چه هوایی بود.جان می داد همیشه برای داستان های دیگه همیشه.اصلا صدای موسیقی تا اخر زیاد بود و هوا عالی و امتحان مبانی فیزیک کور می زد از دور ولی به بینایی کدر رنگ ماهی های دریای سرخ همیشه بیدار بود.راستی این داستان هاست دیگر.داین داستان هاست دیگر،می خواهی پولوراید را شروع کنیم.در انالوگ ماندیم از دم.چه روزگاری ها.سلام اقای کتابفروش.اقای کتاب فروش سلام.چقدر نظم گرفته و زیبا شده مغازه.این جا که مغازه نیست.کتاب فروشی هست تازه بدون غلط املایی.از همین روایات راستی؟درس داری؟خب انگشت پای راستم درد گرفت اصلا.کدام خیابان.یادم نیست باید امروز بروم ان مجله را چک کنم..فکر کنم کوچه بود..نمی دانم..باید برویم.سخنی باید گفت.می دانی که خود بهتر از همه.نامت را باز فراموش کردم.نام تو،نام تو نام تو؟

چه جالب شده این داستان از هر طرف یک معنی می دهد مثل خدا.چی مینویسی؟عقاید یک بی عرضه.نه این که نیست عنوانش.اها عقاید یک عوضی به تمام عیار.اره شازده اسم تو همیشه روی کتاب های خاکی هست همیشه توی کمد و زیر تخت و زیر عکس های 20 سال پیش.وای محض رضای خدا.بس کن..به عطر دیوانگی عکس هایی که باید ظهور کنند و این بوی خوش چاپ انالوگی..ووووهوووو.راستی خواستم بگم که با من می شود بنویسی،نام تمام دختران..تق تق!در را باز کنید.من هستم شازده کوچولو امده ام برای روباه.کدام روباه؟روباه بنفش؟یا سبز؟نمی دانم من کورنگ اصلا.فقط کجایی دقیقا.خیلی دور خیلی نزدیک.اره قشنگ بود.راستی فیلم ببینیم؟چه فیلمی؟نمی دانم هرچه تو گفتی.چه روزگاری ها. می دانی که دیگر خودت بهتر از همه.نامت را به کل فراموش کردم.اره دیگه از این داستان ها دیگه.داشتم می مردم از بس نوشتم.

دخترم نام تو نام تمام دختران است.حتی خدا هم روی دیدنت را ندارد.ارام می روی و بر میگردی.چه فرزندانی هستند دختران!!تو را به خدا قرن سکوت،خوبه.یادته می گفت فمینیسم هم ایده رجاله ها بود.اره موافقم نام تو نام تمام دختران.نه همه از دم ولی خب.از احترام سخن می گفت.راست می گفت،حقیقت.به پایش که برسد.همه چیز تغییر می کند با دو تا ی.یادت هست که.تمام شهر مرد به خاطر یک نفر که خندید به پاپ متیو.راستی از خدا چه خبر؟از عیسی و برابچ.هی بچه ها امروز مجید براتون دعا خوانده.دست و جیغ و حورا با ه.اصلا سلام می کنم از همین جا به تمام اشک هایی که می ریزیم همیشه.سلام من را داشته باشید  و از این داستان ها دیگه.

بس کنید.همه از دم.بیزار از رجاله ها تجارت فحشا و خداگونه بردگی و رنگ های تیز و شلوار ها ی تنگ و مانکن های اندامی پشت بوتیک های شهر و کلاس های خالی موسیقی و جهاد فی سبیل نکاح فی کل عالم و تجاوز و تحقیر و غرور و قلمچی و مافیای مواد مخدر خیابان های غربی ناپل و سایت های فروش ادم و پیرمرد های عیاش و جوانان بی شرف و مادران بی صفت و پدران زیاد و میوه فروش های شهری و کتاب های درخت کش و شریعتی ماب بودن و استعمار و بچه های بورسیه و خدای ناکرده ها و قبرستان توی بارون اسیدی و قدرت طبیعت و کفش های درجه سه و چهار و روستا های شهری و باز همین شهری بودن و مثنی خطاب کردن این اون و گریه ی همه و خندیدن هم باز و باز گفتن این و ان و علیه خودشان همیشه و دور خودم چرخیدن و زیاد حرف زدن و ارزو های دختران دبیرستانی و افکار پسر ها تو همون دوره.

خسته نمی شوی انکار اینبار.می خواهی ثابت کنی هی هی من هم اره،از همین داستان های دیگه.از همین داستان ها دیگه.

می دونی من دنبال لابراتوار هستم،اره بعد از دهقان همون جا.ما دو تا رو بروس داریم،یکی بروسِ لی یکی بروسِ ویلیس،تو شبیه دوتاشونی..زد زیر خنده..راستی.بروس ویلیس که مو نداره و از همین داستان ها دیگه.میشه این کپسول رو بدین من خریدارم.راستش دکوری سال هاست که اینجاست و باز نکردم و از این داستان ها دیگه.تنها لابراتوار شهر سلام!سلام!حیف شد یعنی تجربه شد ها.عکس ها خوب در نیامد ولی خب دیگه.باید ازاین به بعد نسبت ها رو داشته باشی دیگه.نگاه کن اسمان ابری نیست دیگه و چیزی از این عکس ها نفهمیدیم دیگه.می خوای بری؟یا بیایی.فرقی داشت؟راستی کجایی الان.تو هم یک اجر قشنگ دیگر.معلم هستی.اره دیگه.کارمند زحمت کش.خانه ی کارمندی اخلاق کارمندی زندگی کارمندی لباس کارمندی نگاه کارمندی کتاب کارمندی بیخیال بابا،نه مامان.می خواهم که شاعر شوم یا نقاش یا نویسنده و این چیز های خوب خوب و از این داستان ها دیگه.ولی خب الان دارم می نویسم پس یعنی نیستم الان و از این داستان ها دیگه.من که هیچی نیستم.یعنی چیز خاصی نیستم و این حرف ها.راستی هیچ پخی هم.داشتم قدم یمزدم جوری عینک زدی که نگاه کن اصلا.عینک می زنم که پنهان کنم نگاه را.عینک در بیار توی کلاس.مشکل دارم.یکی از چشم هایم نور بیشتری دریافت می کند.مثل سنسور دوربین با ایزوی بالای بالا.سرعت شاتر چطور؟راستی بس کنید دیگه.ادعا داشتی مثل روباه دم کرده و از این داستان ها که می دانی خودت بهتر از من.

اگر بنویسم من مردم!.باور می کنی.نه من که زن بودم.نه من مردم و تمام.همین.و مثل فردی مرکوری که بعد ا مردنش اهنگ داد بیرون الان هم همان داستان دیگه خوب می شود ها؟می دانی الکی می نویسی و الکی بیشتر می نویسی حال ادم را هم میگیری.باشد اصلا نام من و نام تمام دختران..جییییرنگ زنگ کلاس بچها.داشتم می گفتم که اخرین بار که گلی داشتم یعنی زیبایی از جهان را کندم و این داستان ها دیگه.اگر به پایش رسید حتما به دستش هم می رسد و این حرف ها.راستی لیلی! لیلی! خون همه جا یکی بود؟اره دیگه داشتم می گفتم از همه رنگ ها جداست و این حرف ها دیگه.راستی به من گفتی که دل دریا کن و این حرف ها ای دوست یادت هست؟  بهتر که ادم بمیرد و تمام کند و این داستان ها ولی به زندگی ایستادن در گور را همه پذیرفته بودیم بدون اینکه بدانیم  و از این داستان ها دیگه.اصلا دل من می خواهد بگیرد از زمین و زمان خدا و ناخدای قایق موتوری فیلیپس موتورز و این داستان ها دیگه.بس کنید بابا تمامش کن شازده.راستی جدا اسم تو چی بود؟به کل فراموش کردم.  سلام ببخشید دیر امدم جلسه و این داستان ها دیگه.همه می خندند با صدای بلند و می شود صدای اشرف مخلوقات را به خوبی درک کنی.صدای که ای کاش نبود و ای کاش کاشی هم نبود صدایی هم شنیده نمی شد.چرا چرا همون کلیشه در پس تاریکی شب،اون اره.دوست داشتی بشنوی؟بابا رومئو با ر اضافه بابا خدای رمانس و این داستان ها دیگه با جوراب کوتاه.

هی یو هو،هی یو هوووو،هی یو هووووو،هی یووو اووووو.شنیدم شنیدم.کافی"ست.بس کنید همه از دم.بگذار راحت فقط بخوابم.نه می خواهم بزرگ فکر کنم نه به دنیال موفقیت می باشم و نه می خواهم خدای مد باشم.فقط به اندازه ی مصرفم هزینه می کنم و هیچ وقت هم نمی خواهم خودم را به کسی ثابت کنم.می خواهم با همین شلوار ساده و کفش ساده و شال ساده و مانتوی ساده که هرکس می دید فکر می کرد معلم دبستانی هستم در روستای نزدیک کانال اب و مزرعه ی خالی از ذرت.      موسیقی و کتابی و فیلمی همیشه در کنار و اب دادن به سبزی ها و گاهی اگر گلی دیدم گلبرگی بکنم و لای کتاب بخوابانم و وقتی قدم می زدم ارام و پیوسته و نگاه در نگاه نشوم جز با بچه ها و لبخندی هم مهمان شویم و کنیم اصلا.ارام صحبت می کنم و ارام گوش می دهم و بیشتر گوش می دهم و می شنوم.همیشه ی همیشه.سعی بر شنیدن.بگذارم خوب تو را بشنوم.همیشه فراتر از ماورای باورهایی اگر باشد.خواهان شنیدن بودم.واقعا در توان نبود سخنی را گفتن.جدی جدی.پس انقدر شنیدم که ابر ها هم متوجه شدند.راستی پسر تو خییل مغزت ابریه.همه ابری هستند.ولی تو از باقی بچه ها بیشتر.نه مغزت ابری تر هست.یعنی چی؟راستی گاه گداری هم پای سیب می خریدم و سعی می کنم همیشه با یک نفر قسمت کنم و همیشه ارامش بگیرم از نماز مادربزرگی که می داند خدا مهربان استومی داند خدا مهربان است.اصلا کاش مادربزرگ بودم.بی الایش؟مطلق؟ اره دیگه،از این داستان ها دیگه.

 

نقطه روی دست.

 

.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۹/۱۳
... ...

روایت

نظرات  (۱)

۱۴ آذر ۰۱ ، ۱۵:۴۳ هلن پراسپرو

لیلی نام تمام دختران زمین است.

پاسخ:
نام تمام دختران...تق تق تق.در را باز کن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی