.

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۹
  • ۰۳/۰۲/۰۹
  • ۰۳/۰۲/۰۷
  • ۰۳/۰۲/۰۷
  • ۰۳/۰۲/۰۷
  • ۰۳/۰۲/۰۷
  • ۰۳/۰۲/۰۷

خودت را سفید می کنی و پر از سر و صدا می شوی.

دوشنبه, ۶ فروردين ۱۴۰۳، ۱۲:۵۲ ب.ظ

همه چیز سفید است.یک سفید روشن.نویز هم هست.فقط من نمی بینم.یک عینک که کاملا مات است.چشمی در کار نیست.خانم چسب داریم؟می رود و نزدیک می شود.همه نظم گرفته اند.صدا های بی نظم،از دور هارمونی خراب نمی شود.از نزدیک ما ضعیفیم.یک اجرای خام.یک دست های به مقنعه.دو دست های به مقنعه.سه دست های به مانتوی خاکستری.چهار چشم.پنج تن.شش جوراب شیشه ای و هفت ساندویچ خیار و پنیر.هشت تاب زنگ زده.نه ترسیدن.ده سرسره ی داغ.یازده حیاط سیمانی و دوازده مارمولک و درخت در باغچه.سیزده دختر و چهارده پسر.پانزده در صورتی و شانزده دمپایی پلاستیکی و هفده دروغ ادیپ.

اینم چسب.همه چیز سفید است.سفید ساده.کدر.نویز های فرمت اس دی تی وی.سال های انتنی نزدیک به دیش و ال ان بی.خانه نزدیک است.خانه نزدیک می ماند.تابستان و استخر پلاستیکی سوراخ.عروسک گربه سگ.سی دی و دی وی دی.هندی‌کم مینی دی وی و وی اچ اس های عروسی.کمد دیواری تازه.تخت چوبی که کوچک شده بود.کسی بزرگ می شود.یاد می گیرد شماره بگیرد.الو..من بیدار شدم.کاغذ رنگی و دختری با لباس زرد و دندون های سیم کشی شده.داد زدن.فرار.ترسیدن.اینترنت کارتی و نقاشی روی بدن.داستان های تکراری.کتاب های زیاد کتاب های خیلی زیاد.روزنامه های زیاد.پاره کردن کاغذ.مردعنکبوتی در ویدیو کلوپ.چسب را می خواهم خانم.

ماندن در مهدکودک تا ساعت دو.کسی دنبالت نمی اید.روی تاب ماندی.تاب هم خوابیده.تکان نمی خورد.تکان نمی خوری.چسب را پیدا می کنی.بچه ها شلوغ می کنند.صدا می اید.بعضی ها حرف نمی زنند.بعضی ها بیشتر.دختر و برادر کوچکش.خانم حموم کردم.به به چه بوی خوبی.فصل ها روی دیوار.روی فیبر.چسب را پیدا کردم.همه چیز سفید است.یک سفید با نویز هایی که از سه فیش قرمز و زرد و سفید بر می اید.من نمی دانم چه خبر است.مامان پیراشکی یاد گرفته.

چسب را می گیرد.چسب در دست.دست های چسبی.درش را باز کن اشغال.بخور.بخور.تمام چسب را خوردم.همه چیز از کار افتاد.ساکت.بچه خواب است.بیدار می شوم.بزرگ شدم.خواب مانده ام.کلاس را یادم رفته.صدایم می رود.ناراحتی و غم.رنج و درخت های بریده نه.موریانه همه جا جولان می دهد.می ترسم.از مرغ و کبوتر هم می ترسم.می روم.کسی را لخت می بینم.کسانی.همه چیز ادامه پیدا می کند.غرق می شوم.بیدار می مانم.می خندم و گریه می کنم.دستم را می برم.تمام می شوم.چسب را می خورم و تنم شل می شود از زیر ناخن هایم چسب می ریزد.از چشم های خون می ریزد.گوش هایم کور.شبکه های کارتون عربی.دنبال جواب نمی روم.پایم زخمی می شود.با لباس جدیدم در جوب می روم.کثیف می شوم.بوی لجن می گیرم.حمامم می کنند.دختران را می دیدم که او را می شستند.

چسب را خورد.نفسش گرفت.خفه شد.صورتش بنفش شد.چشمانمش خونی. دست هایش مثل لجن بود.پاهایش سرد.دندان های یکی یکی می شکنند.قلب خمیر می شود.تمام اجزای داخلی بافتشان را از دست می دهند و شل می شوند.عضلات از بین می روند.همه چیز چرب است.خون از چشم بیرون می زند.چشم ها خشک می شوند.سوراخ می شوند و خالی.چسب را می خورد.چسب را پرت می دهد.عینک مات شده.هوا گرم است.سرسره داغ است.روی تاب زنگ زده ی کنار درخت تنها مانده.منتظر نیست.چون کسی نمی اید.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳/۰۱/۰۶
... ...

روایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی