امیدوارم سولاریس را دوست داشته باشی.
این یک انشا است.حالا زنگ انشا ندارم اما این باید یک انشا باشد.می خوانمش.تصویر خودم ارام است.یک سینمای اهسته.امیدوارم سولاریس را دوست داشته باشی.فکر می کنم همه ی فیلم هایی که دوست داریم بخشی از خودماناند،گاهی می دانیم و گاهی نه.به قول کاوه ادم ها یا سولاریس هستند و یا ادیسه کوبریک.اما زر می زند.نمی شود ادم ها را دو دسته کرد.نمی شود این را بپذیرفت.ادم ها یا هستند و یا بیشتر هستند.اما چیزی هست که از ان اطمینان دارم.می دانم که می شود تابش بود.شدن است شدن..سولاریس یک ماندن است اما صدای ادم را باد می برد،خودش را نه.ماندن به خودمان.یک رفتن تازه نیست.یک رفتنیست که می توان برای خودمان نگه داشت.امیدوارم سولاریس دوست داشته باشی.مثل تو است.مثل یک تو که هست.خانه است.می دانمش.تمامش را می دانم.رضا می گفت ما هیچی جز خودمان نداریم.می گفت سولاریس هم ترس است و هم مخالف ان.اما نیست.می گویم سولاریس شبیه من است،من می ترسم.ادم ها شبیه صدایشان هستند،حتی وقتی حرفی نمی زنند و به جایش پشت پیانو قطعه ای که ساخته اند را می نوازند.شبیه انشا نشده.فقط باید می گفتم این یک انشاست.نیست.من هم نیست.اما امیدوارم سولاریس را دوست داشته باشی.امیدوارم تابش،تو باشی.حالا وقت شکستنم به اینه است.پایان.
ادم ها یا هستند و یا بیشتر هستند یعنی چی؟