0388
صدای اهنگ زیاد بود.صدایی هیچ چیز نمی رسید.من رفته بود و بر هم نمیگشت.مدام تکرار می کرد و بلاب بلاب.یک شوقی بود که می دیدمش.نزدیکش می شدم می گرفتمش و می ماندم.محض رضای خدا این دیگر چیست؟من امده بودم بمیرم.زنگ زدم که ببینمت بغلت کنم یا ببوسمت بعد بروم پی کارم.می گفت که از پل خواهد افتاد.پل دور بود.می خواست برود زیر ماشین.این کار را نکرد.پاکت های زیادی را مچاله کرد و یک مرتبه سر از کتابفروشی دراورد.به خودم که امدم دیدم دنبال شعر میگردد.دستش بوی سوختن می داد.چشمانش را نگو لطفا نپرس که جز اشک چیزی برای نوشتن نیست.ان کتاب را برداشت.کنارش نوشته شد بود.به ریحانه عزیز.تولدت مبارک.یک ماهی که یادم نیست.اما نوشته بود هزار و سیصد و هشتاد و سه.یک شعری بود که از لالایی و افسانه و دروغ حرف می زد.یک شعری بود که تمامشده بود.وای وای شاعره مرده بود.شعر هم مرده بود.این فقط یک گریهست.این فقط گوشی روی سایلنت است.این فقط خودکشی احمقانه است.این فقط بیهوش شدن در مغازهست.اقا.اقا بیدار شو.اب بریز روش.فقط سیگار داره.گفتم شاید قرص باش.زنگ بزن اورژانش.بخوابونش روی دست چپش.چپ کدومه.بیدار شو اقا.الکی میگه.حالش خوبه.الکی میگه.
ببخشید باید بروم.من نتواستم خودم را از روی پل پرت کنم.نتوانستم بروم زیر ان ماشین.نتوانستم نزدیکت شوم،پس همین جا کنار صندوق فروشگاه خودم را کشتم.با یک شیرکاکائو ی حساب شده در پلاستیک.با اهنگ پلیس قضا،با یک شلوار سبز و پیراهن چهارخانه.عذر خواهی می کنم.زیرا چیز از باقی نمانده.زیرا من دود شده ام و رفته ام.زیرا حالم به هم می خورد و این فقط یکداستان دیگر است.یکروایت و یک خودکشی پر از رقص،پر از از دست رفتن و ندیدن.پس اگر که می توانید یا اگر که می شود لطفا مرا صدا نزنید.لطفا دست از دست و سرم و پایم بردارید.چون که می خواهم بار بعد که مردم.دیگر چیزی از ال درس لایک نیز اند واش یور اسوالن فیتس به یاد نیاورم. و فقط یک وُید مطلق.یک تاریکی روشن.و تن.و تن،تنها و به مانند یک ابژه، سوت و کور.پس احتمالا این شوق، که در نور های زرد این خیابان جاریست، دیگر میلی به خواستن ندارد.
لطفا صدایم نزن.لطفا دست از سر بردار و بگذار که این مردنم را از یاد ببرم.اما من که فراموش شده ام.
صدای اهنگ زیاد بود.دیگر چیزی نمی شنیدم.همه چیز تمام شد.او مرده بود و کنار یک قوی طلایی دیده میشد.یک داستان تو خالی و تماسی از دست رفته از مادر.گفتم که او را می شناسم.هر چه نباشد،چند باری با هم مردیم.هر چه نباشد، دلم برایش می سوزد هنوز.هر چه نباشد،او هست و این تو هستی که نیستی.