0397
دیگر حوصله ی این حوصله نداشتن ها را هم ندارم.کسشر.می فهمی؟کسشرمیک کسشر خوب نه.یکی از این به دردنخور های وینستون به دست.خمر به چشم و به افتادن در کنار یک صندلی ارام گرفته.طرف می اید می گوید: حالت خوبه داداش؟حاجی اوکیی؟می گویم: نه.معلوم است که نه.می بینی که.افتاده ام روی زمین.این دیگر چه داستانیست.ها؟این دیگر چه ادم کسشریست.من که نمی توانم عق زدنم را ارشیو کنم و بگویم ها!ببین.ای گات دیس!فاک ایت ال کاز ای ثینک ای دونت گیو فاک.بات ایتس ال بولشت استاف.کاز ایم میزربل از فاک،ان یو کنت ایون ایمجن.سو؟سو فاک ایت ال.فاک دیس فاکینگ فاکت اپ مزربل فاک.کسشر.ایتس ال کسشر ابوت می اند سام استاف.ایتس ال ابوت از این کس نوشتن به ان کس.سگ تو روحش نگا بوی این پاکت قدیمی جاکش از دستم نمی رود..هنوز هم هنگاور و این ها.اما نه از د دو.از یک خراباتی بی همه چیز.کسشر.این که ترانه هرم نیست پایان داشته باشد.این یک درختان پلاستیکی عق!این کسشر به اندازه ی مای سلف.این کسشر اندازه ی کار هایی که می کنم به اندازه ی بودنم همین قدر که کم است.به همین قدر عق.تا قردا بعد از ظهر تا بعد از چند بطری خرابات؟چند دقیقه زمان بالا اوردن تا کی صبح؟تا کی شب با دستان سوخته؟تا کی وینستون قرمز پاکت قدیمی؟
این ها که شازده فقط داستان است.تو که بهتر می دانی خودت.این ها فقط داستان و روایت و کلمه های کنده شده از تن است.این ها که هرز رفته مثل من است فقط.تو که بهتر می دانی شازده.دیگر حوصله ی این حوصله نداشتن های خودم را ندارم.این من دیگر کسشر تر از این نمی شود،می شود؟تو بگو یا من بگویم؟می خواهی تمامش کنم ببینم تا کی پاکت قدیمی جواب می دهد.جواب نمی دهد شازده.تو که بهتر می دانی.تو که سیاره ی خودت را داری جاکش!تو که من نیستی و کسشر نیستی شازده.تو که عق.من عق تر.پس؟از من ساعتو نپرس،چون حوصله ی زمان بالا اوردن را هم ندارم.
😢😢❤️🩹❤️🩹