حال خوب
جا می زنی
موهایم را از ته زده ام.
حال من خوب است.به آینه نگاه می کنم.
می خواهم بگویم حالم خوب است.امروز مادرم سرم را بوسید.من شبیه او هستم.نه.متأسفانه عرضه شبیه بودن را نداشتم.نه.حرف من چیز دیگریست که از ترس می اید.حرف من تمام شده از دست رفته است. از ببخشید گفتن حالش به هم می خورد.
چقدر دور افتاده،چرا انقدر همه
حالم خوب است.بله.بله.
بستن چشم"