.

دیکته علیه خود

دوشنبه, ۲۹ خرداد ۱۴۰۲، ۰۵:۳۱ ب.ظ

وقتی که از سستی با اهن زنگ زده ی زیر درخت تکیه داده بودم تمام صحبت شده بود اراده معطوف به قدت.وقتی زمان کدر تر می شد رسیدی به معطوف حیات.وقتی اسپیونوزا تمام شد فقط خیره شدیم.خیره شدیم.امتحان ما شیمی بود.پرنده ها را ببین.احساساتی نباش.تنها چیزی که به تو می گویم همین است.احساساتی نشو.همین که شعر می خوانی یعنی هستی.وقتی این حرف ها به من می افتاد خیلی ساده لوحانه هست که فکر کنی با من بود.نه اصلا.او فقط با خودش صحبت می کرد و می خواست شنیده شود.دلم سیگار می خواهد.یعنی باور کن من بیست نخ تا به حال نکشیده ام.نه اینکه سیگاری باشم و بلاب بلاب بلاب.که داد زدم!.خفه شو.خفه شو!من مسیرم را تغییر نمی دهم.تابلو برای تو خوب است.مستقیم می روم.این همه درخت!من که مادرت نیستم.اگر می خواهی برایت کاپتان بیاورم.اما دست رد زد.حالا که هوا هنوز خوب است بیا برویم بستنی بخوریم.می خواهم سمت ان مغازه کوچک بروم که دختری ان را اداره می کرد.راستی هوا کجا نشسته.

سیگار هایی که به جای چمن زیر پای ما له می شوند و در نهایت دو شیشه نوشیدنی خالی روی اخرین نیمکت.خسته بودم یا بودی که فرقی نمی کند.این یک فیلم اِمریکایی نیست.امروز روز اخر دانشگاه است.هیچ خبری نبود جز نشستن روی اخرین نیکمت.درخت به درخت،زیر.برای ما همیشه یک قدم روی چمن باقی خواهند ماند. پس بیا کمی بیشتر نشسته باشیم.خیلی شد.خیلی خیلی ساعت.انقدر که باتری ها خوابیدند.کتابخانه ها مرتب شدند و در نهایت نزدیک ماشین نشستیم.بعد از روشن کردن ضبط را خاموش کردم.ارام ارام.به ارامی سکانس ماشین در فیلم سولاریس.یادت هست؟هست.می دانم.یادت هست.یادت هست.اره یادت هست.یادت هست،نیست؟خب فعلا فعلا ها همدیگر را نمی بینیم.دست دادن.                                                                                                                                                                                       

یک بوس.نه!.بوسه بی بوسه.ای نر ترسو.شیشه را اورده بود پایین با صدای بلند تمام فلسطین را خبردار کرد:call me mr fahrenheit. نمی شود فعلا کویین را ول کنی.راستی یادت هست اون اهنگ کرنبریز اشتباه گرفتی با اونسنس،یادت هست یا نه؟اصلا نمی دانم از چه صحبت می کنی.اصلا کجا بودی؟چهارراهی با سیمرغ دیگر کجاست؟به کدام ایستگاه نزدیک تر است؟چند ایستگاه دیگر می رسی؟تا تئاتر چیزی نمانده؟ببین خروجی ششم،یادت نرود!.خندیدن با صدای بلند.زیباکلام با ست ابی نیلی بدون سیگار برگ.خسته شدم کی می رسیم.هنوز وقت هست.مینا چرا انقدر بی جان هستی بشر!.من فکر می کردم تو مینای کونگ فو کار باشی و نه مینای معاصر.بیا بشین اینو بگیر بخور!.محض رضای خدا بشر!.اول صبحی ویفر شکلات!شوخی می کنی.همین است دیگر جان نداری پا به پای من قدم بزنی سینیور!.اها رسیدیم.نه نرسیدیم.من اب را دوست دارم.دوست دارم پا هایم را در اب بگذارم و یا کنار اب بنشینم.حالا این هم اب.خوب نگاه کن.کیف به این بزرگی اوردی با خودت  اب نداری؟حالا چه فرقی می کند یک بار هم که شده پیتزا گیاهی بخور با من.حالا که فرقی نمی کند پس بیا بشینیم و کمی بشینیم و چند عکس هم بگیرم.

خیلی بس بود.خیلی.حتی به یاد ندارم.چهره ی کج یک دختر و مرد ی با قرمز ترین پیراهن و پیرزن فلسطین.همه چیز بس بود.بچه هایی که نقاشی می فروختند و کسی که راه گم کرده و پسری که مثل گوسفند گریه می کرد و گوسفندی که بشقابی را مقدس می کرد و تقدسی که تمام انقلاب را احاطه کرده.انقلاب همیشه شروع. همیشه گیج. همیشه مثل لانه ی مورچه.همیشه کاغذ.همیشه دور.همیشه کدر.همیشه با کارگر.همیشه اجر.همیشه اجر.اما فلسطین زود می خوابد.خیلی زود.با تمام لباس فروشی ها و عصر پلاستیک مانکن ها.اینجا گرم است.گرم من.گرم تو.حتی می دانم برهنه هم که باشی نمی خواهی خودت رنگ کنی.خیلی واقعی می زند.خیلی واقعی.وقتی فراتر تپش قلب می چکد و در ساعتی به سالی امتداد می باید.باز به همیشه.باز به همیشه.حالا چه فرقی می کند.بیا توبیخ شویم با هم.فقط کمی امتدامان کافی بود،نه؟

دیکته دیکته علیه خودت هستی و حال مرا هم بد کرده ای.دیکته دیکته به خودت فروخته ای و حال مرا بد کرده ای.بله من.من و من و تمام.اصلا سرچشمه من هستم و تمام.ما به درد امثال تو می خورد ادم ضعیف احساساتی.ما برای خودت قشنگ است شازده.ما برای تو که چار کتاب شر خوندی خوبه و حالا بزار زر بزنم.پس می تونی خفه شی و گوش بدی.بعد از من هر غلطی خواستی کن.برام مهم نیست چی به تو گذشته و یا میگذره.مث ادم صاف گوش کن.هی با توم.هیی.در نهایت روزگار مصرف گرایی فکر می کنی نهایت یک شعر هستی.نه سینیور بگذار من به تو بگویم.از حقیقت سبز این لحظه.تو هیچ نیستی.تو هیچی.هیچ.یک هیچ عرفانی نه شازده.یک هیچ یک هیچ از خودت.برای اینکه سراپای خودت در خودت زندانی شده بود.تو اصلا نمی دانی.هیچ نمی دانی.اخر چطور از هیچ می توان ماورای هیچ را دانست.بله شازده.تو باختی به علیه امیال بودن.به ترس از گفتن عکس از خودت.به ترس از پدرت.به ترس از پیراهنی دیگر.به ترس از هفته ای دیگر.به ترس از ماه اینده.به ترس از بلند فریاد زدن:من پریودم!پریود پاسخ بود نه حالم خوب نیست.ترس از بودنت.ترس از خودت.ترس از حقیقت سبزت.همان ترست که مثل رعشه روی سینه ارام می گیرد.همان ترست که ظرف ها را می شست.همان ترست از پدرت.همان ترست از اجری دیگر بودن همتای مادرت.همان ترست که روی گلدان جا نمی شود.همان ترست برای اولین پارک.همان ترسی که وقتی به پدرت فکر می کنی زیر دستت قطره ای تبخیر می شود.همان ترس که خودت را نشان ندادی.همان ترست که هیچ بودی و وجود نداشتی.همان ترس که روی پا هایت جا گرفته.همان ترس برای دستی که نشان ندادی.همان ترسی که نمی شکند.ترس حرف زدن تو.ترس ایه به ایه.ترس اخرین معدل و امتحان و ترس من و تو ما.نه ترس تو.این بار تو.تو برای عکسی که نخواهی گرفت.تو از اینه می میری.حالا چه فرقی می کند.یک روز یکدیگر را ملاقات خواهیم کرد.نه!لعنت به تو و ان روز  ترسو.

حالا که طنابی در دست داری بیا شروع کنیم.اعدام؟نه.شمع گل پروانه.خسته شدیم از بازی.این زندگی ما را خسته کرده.از صبح تا شب بازی می کنیم.بیا کمی به دغدغه های والا فکر کنیم و بازی کردن را کنار بگذاریم.بیا به هدف خلقت فکر کنیم یا برهان های مختلف دیگر.بچه ها غذا حاضره!.کجا هستی؟هی با تو هستم.بس کنید بس کنید بس کن.بس بس.بیا بی عرضه.ترسو.بازنده.بازنده ترین پسر روی زمین تولدت مبارک.این کیک تولد چند سال پیش بود؟یادت هست؟اره.روز کنکور روز تولد تو  بود.خوب یادم هست.حالم از دختران به هم می خورد.از پدرشان بیشتر.می دانی به پسری که کلد پلی گوش می دهی چه می گویند؟نه.می گویند پسری که کلد پلی گوش می دهد.من از مادرانتان هم بیزارم.از تمام بدنم،خوبه؟!!!متوجه هستی؟متنفرم.تمام وجود من شده عشق.اره معلوم است.معلوم است.خیلی مشخص.

انباری الان تاریک است.نمی توانی بروی.من هم نمی توانم خسته ام.جان ندارم.پاهایم مال من نیست.چشم هایم اذیت می کنند.دست راست هم که درد می کند و شب هم که دراز است همیشه.خودت چه ها می کنی؟حالت بهتر شده.اصلا فرقی هم کرده.خواستی بروی ماست با خودت ببری ها نترشه یک وقت!یادت نرود ها!می خواهم نماز بخوانم.یک صد رکعتی برای مردگان.حواست باشد ها.ماست را ببری با خودت.راستی چادر فراموش نکنی.ننه من چادر نمی زنم.ماست را ببری و چادر بزنی ها.عصر خیابان شلوغ است.  هوا هنوز هیچ فرقی نمی کند،می کند؟نمی دانم.

بیا ببوسمت.می دانی چقدر دوستت دارم.می خواهم شروع کنم به بو کردنت.می بوسمت.می بوسمت.بیا پشین روی پای های من.اخر می ترسم بشکنی مادربزرگ.بیا بشین کنارم پس.بیا نفسَِم،بیا.سراپا بوسه.برق زدم.به دستانت ارام شدم.خو گرفتم.می بوسمت.می بوسمت.بوسیده می شوم.دستانت کنارم می ماند.بوی تو.عطر تو.عطر دستان تو.ننه می خواهی فعال حقوق زنان باشی؟.ننه حوصله ی خودم را هم ندارم.نه.می خواهم ببوسمت.هر اجباری بد است ننه.پس بیا ببوسمت.بیا نفسِم بیا.بیا قربان چشمات بروم.امتحانات کی شروع می شوند؟ننه تمام شدند،تمام!.همه را مردود می شدی؟نه ننه همه را قبول شدم.همیشه قبول می شوم.بیا ببوسمت.بیا ببوسمت.حالا که مو هایت را کوتاه کردی خیلی زیبا تر شدی.ان وقت ها که بلند بود باید می بستی اما خوشت نمی اید.بیا ببوسمت نفسِم.هنوز هوا خوب است.گیلاس می خواهی؟گیلاس برایت بیاورم. گیلاس بخور.از این چطور می خواهی؟این دیگر چیست؟نمی دانم مثل شیر عسل می ماند که حلوا دشده باشد مثل ادامس.عجیب است.بیا ببوسمت.بیا ببوسمت.اصلا کجا بودی؟.نمی دانم.کجا بودی؟اگر شیشه داری به من بده می خواهم برای ترشی.بیا که همه را خواهم بوسید.همه تو.همه ما.

 

 

.

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۲/۰۳/۲۹
... ...

روایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی