.

تکرار شنوای دور

شنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۲، ۱۰:۲۰ ق.ظ

گوش کنیم چند دقیقه.حالا که زیاد چه چیزی برای گفتن باشد تا بگوییم که خیلی وقت است روی چهره هایمان نم گرفته.بازی است دیگر برد و باخت ندارد همیشه،به هم هم می خورد.و در این بین در این لحظه ای از اوهام؟شاید این شنبه شاید.برای گفتن دوبار منتظر بودم نه تکرار کی کنم این تکرار های ممتد را باشد،بودیم.خب کمی بشنو دیگر و زر نزن.تو هم خب دائما وضعت همین است شازده.بعد که رفتم و پله برقی را حفظ کردم دو خیابان مهمان قدم زدن و رفتن به سمت راست رسیدم!چی؟رسیدن؟ زهی خیال خام.سلام امیگو چه خبر.یک شیک غلیظ لطفا.بفرما و چه خبر.بله که بله.ادم زیاد می اید برای تو.مرا گرفت،می دانی؟ سگ است یا برق لامصب.خب که خب حدافل این یک هفته موسیقی به انتخاب من باشد.گزیده اثار لودویکو.باشد که باشد سلام.من به انتظار بی وجودت تن به خودم می شنوم،بعد تو به چه می نالی،ممتد.دوبار،استمرار به حقانیتی تازه به خودمان؟ شازده اینطور پیش نمی رود حداقل فعلا به ابد.همان طور که نمی بینی ما نمی شنویم.پس دوبار بیشتر،نگهدار خدا باش!

حالا بیا بشنویم.نمی دونم فکر کنم زود است برای خوابیدنمان به تن.ولی باشد.من امروز می روم.امروز می روم.ساعت سه.امروز موزه سینما می روم و بدان که زنی پابرهنه تا صبح در چشمانم،نه! به وجودش خیره شد و گفت:یک درصد،نه کمتر.انعکاس خودشان را خواهند تاباند.کار هایت کار هیات.گاف رفتم نمی دانم یادم نیست.پانزده دقیقه ماند و رفت.سراپاسبز واقعا که بوده؟ایا استدلال برای ما ضروری"ست؟ نه معلوم است دیگر که پاسخ نه به نه برای نه شده است نه.ما،حداقل ینجا کنج به دنج روی انباری سقف به صندلی ای سبز.حتی برای نشستن رو به تپه های تمدن و قلعه ای تا بیخ،بردگی.اما نشستن ما،نشستنم،سراپابنفش یا سبز می تواند حداقل دوبار نام بگیرد.در عصر شنوای من،که وجودی خوانده نشده و اگر هم شاعری تو،پس با واژگان تکراری و کلیشه های رو به قبله؟شاید این شنبه یا دوشنبه ای دیگر!

اگر خوب بمانیم برای شنیدن وقت هست،تماشا که بماند.که چی!خب تا فردا به فردا انعکاس اصلا!خب بعد،از بعد از بعد بگو که بدانیم.باز بدانیم.ما امر می کنیم.بس،بس.این ممتد شنوا.اصلا از موسیقی.نوزاد می ترسد از صدا.چرا لالایی پاسخ است؟موسیقی چرا؟کاملا فیزیکی می زند.ارتعاشاتی نرم شده و تمیزی یافته حالش را خوب می کند.حال ما را.چرا؟زیرا ترس بنیادین را رام می کند،موسیقی.لالا لالا.لا لا لا.بخواب ای بچه ی خوب.ستاره ها شدن دور.بیا بخواب تا نشده ماه از ما دور.با اینکه خیلی خستم.چشامو هم که بستم.ولی می خونم من واست لالایــی.لالا لالا لالایـی،تا وقتی خوب بخوابی.لالا لالا لالا.لالا لالا لالا لایــــ.                                                    حالا بخواهی یا نه.بخواهیم که نه.ولی می خواهم بشنوم.بیشتر.پیراهنش را کند.بعد مهتابی که کدر شد و چشم بست.به هم بستیم،تن هایمان را.بد،بستیم.بد خوب.نه بدِ تو،بدِ دورِ تو نه!.بد خوب بستن تن هایمان پی در پی شب به شب نه به نیاز.بستن تن های نزدیک به دوری وجودت.دوری تمام"ت.دوری به دوری.حالا بیا بشنویم.بشنو!بشنو به روزی دیگر.

 

 

رستنی ها کم نیست،من و تو کم بودیم.می دانی خودت دیگر زر بزنم برای کدام سقف تا دیوار گل!.تو که نمی دانی من بیشتر.حالا می خواهم.نه جدی.فردا می روم.بدرود!تکان دادن دست تا عصر؟بله.می روم و می روم.حالا تو بیا نمازی به جا اور شاید خدایی دوباره خندید.یا شاید ایمانی از درخت افتاد،حداقل.بیا،نه!نیامدی.نمی دانی و نمی توانی نه،نیامدی!به داستانی دیگر نیامدی و نشنیدی!نشنیدی ها!نمی توانی ها.نمی توانی ها جانم!اخر چه کسی رفتی و امده که به ما بگوید.گویند کسان،گویند.کسان.گویند.همیشه گویند کسن.نه برای شما.کمی برای حداقل.چی؟و در این بین در این لحظه ای از اوهام،ان لحظه ترساننده را با خود نمی بینی چرا.چرا؟بله شعر.شعر.ببینیم با شعر به کجا می زنی،می فرستم لعنت بر اخوان لومیر،فهمیدی بچه.باختم.باختم.اینبار هم باختم.قبول باختن و باختن.بشنو بی همه چیز! باختم.باختم و باختم.بشنو که می گویمت.پوق! پنجره به لرزه افتاد،ایا نمی اوری امروز برایم کمی ایمان،بچه خوشکل؟

وقتی که دنبال صفحه می گشتم کاور منتخب اهنگ های کوهن را دیدم.نوشته بود"فیمس بلو رین کت".تمام ان شلوغی و فریاد ها خاموش شد و تق،صدایش را می شنیدم:"اند وات کن ا تل یو".ولی کاور خالی بود.برگشتم. سلام امیگو خسته نباشی.یک شیک غلیظ.بیا دختر می خواهم عکس بگیرم از تو.نه بخند.بخند که خنده ی تو را می خواهم.دندان هایش عقب رود و بد طور به قول دانی.خب به درک.دلیل نمی شود که نخندد.خب؟بخند که لبخندنت برای من از زیباترین هاست.بخند که می خواهم ببینمت.من هم دوست دارم عکس بیگرم.پس خفه شو و عکس بگیر.نه می دونی عکس های باقی ادما خیلی..خفه شو.خفه شو.افسوس اره.دوبار افسوس.شعر برای تو خوب است.نه من که بعد در اغوش خودم هم می شکنم چه برسد به وجودم که بتابد.برایش نوشتم:"عکس بگیر و انعکاست را بتابان.به سارا".بعد انگشتم را سمت چهره اش گرفتم و گفتم....یادم نیست چه گفتم.قو را هم به او دادم.قوی سبزم.برگشتم شروع می کنم به صحافی.دفتر می خواهم بسازم.اگر برگشتم و اتوبوس چپ نکرد.قطار را کنسل کردم که زود تر برگردم.نه فقط می خواهم سه پایه را بیارم و کارتم را خالی کنم و دوربین اجاره کنم.فیلمساز نمی شوی.یادت باشد،با دوربین اجاره ای مراسم عروسی.به کتف گربه های پارک لاله که دختران نوازششان می کنند و پسری رد می شود و می گوید:کاش گربه بودم.گربه بودن هم داستان است مثل هزار و یک شب.زندگی سلطان ها و حرمسرا های شفاف.پس السلام علیک یا انعکاس.تکان دادن دست در کار نیست.چادرت را می کشم و با خودم می برم.تا برگردی خانه با کوهی از فشار و تنبیه.بعد می فهمی،لوازم ارایشی و لباس های وقیح به اندازه ی چادر دوبار بیشتر علیه خودت بوده؟چه می گویی برای خودت اصلا.من با چادر می ایم.حوصله ی داستان ندارم.موزه سینما راه نمی دهد با این وضع تو.پلاستیک به سر می کنم.تو هم که احمقی و بد تر از احمق بودن،چپی!فقط سبیل نداری!.ولی چادرت را روی درخت می گذارم،یادت نرود!

حالا جدی می خواستیم بشنویم؟چی؟شنیدن را دیگر.یعنی حداقل.ببین،پاسخ زیست مشترک بود.برای همیشه.تو هیچوقت نخواهی فهمید که دست مادربزرگ من چه حسی دارد.بوی عبا را هم همینطور.تو نشستی در حیاط گالری،زر می زنی و معادل های فارسی غلط انتخاب می کنی در هفته ای اول صد و هشتاد تومن کار می فروشی.یک چیزی هم یادگرفته اند.هرچه دارند و ندارند.یک واژن اضافه می کنند به کار.باشد.هرروز تکه های گوشت بود که می امد.گوشت ها.گوشت.من!من.می گویم ها.بگذار به رخ بکشم تا صبح نه.برای همیشه منیت را.اصلا من اشغال.یادت باشد ها اشغال.فراموش نکن جانم ها!اشغال.سیگار می کشی؟باشد بکش.خودتت ناراحت می شوی.بدن تو،نه من.پس اهل دل هم که هستی.بله ادم که بی دل نمی شود.بعد من پیاده از تا خود خانه گوش می دهم.زهی خیال خام اگر از موسیقی چیزی بگویم."ایتس هیت"نه "ایتس ایت"یعنی ساعت هشت هست.چیزی که تو گفتی یعنی تنفر.دو دختر و یک پسر.دختران راهنمایی و پسر هم شاید یکسال کوچک تر.ببین.با تمام وجود.می خواستند.انگلیسی یاد بگیرند.با تمام وجود.دختر مرا نگاه کرد و گفت:چطور؟کلاس رفتی؟گفتم اهنگ گوش بده و ترجمه هایش را هم یاد بگیر.دستش را به من داد گفت بنویس.خواهش می کنم بنویس.اهنگ ها را.گفتم پاک می شود.یک رسید کوچک به من داد.برایش نوشتم.نوشتم.شاید پنج تا نوشتم.ولی زیبابودند.زیبایی که تو نمی دانی یعنی چه.گفتم باید بروم.تکان دادن دست

"مان دی" از لودویکو پخش می شد که گفتم بگذار نام چند تا را برایت بگویم:

بالا سمت راست:نگهدار خدا باش-همین-الوده به هیچ

وسط:خوش باش-هیـچ-شنوا

پایین:سراپاسبز

پایین تر:اوهام

خب این هم نیمچه بیانیه ای می باشد که دوست دارم بخوانی.بخوانش:"به جای عکس باید بگویم انعکاس. انعکاس زندگی من،پیوسته سبب خلق جهانی شده آلوده به وجود من که جز هیچ،چیز دیگری نیست. انعکاسی خالی و سراپا زندگی.وجودی خالص و ادراکی ملموس،منیت رسا؛ فریاد.پر از تصویر، غنوده به تفاوت اما در یک دنیای نزدیک، دنیای من، انعکاس من.رفته ی روزگار، وجودی مهجور یا دور؟نه،فقط آلوده به هیچ."تازه وام دار نگرا بلاگ هم هستم،پس چی فکر کردی شازده.ولی خب وقتش رسیده که کمی دیگر صحبت کنم.نه اینجا نیا.می خواهم راحت باشم.سیگار می کشی حوصله سیگارت را ندارم.بعد گفتم مگر می شود همیشه ای در کار باشد و کاری همم کرده باشیم.نه.هیچ چیز نیست.حتی هیچ خالی هم.ببین که نه گوش کن.حالا واقعا برای تو یا ما.باید چند روز دیگر اینجا به دنبال شنیدنی باشی.می شنوی.اره صد در صد.خودت را چند دقیقه ای هست.ولی نمی دانی وجود داری.نمی دانی بی همه چیز.وجود داری پس بتاب دهنت سرویس.بتاب دیگر.بس کن.خفه شو و بلند شو.یک کاری کن دیگر.همین را داری ها.تمام می شود بدطور.ببین از پلک خیلی سریع تر و تو هیچی هم نمی دانی.حتی نمی توانی که بدانی.وقت من امیدوارم دوباره مبتذل نشودتا دلت بخواهد شد.ولی بگذار نشود.کتاب شعرش را دیدی.چند .وقت دیگر منتتشرش می کنم همین جا اصلا."سلف پابلیش"شازده.بله از این گنده گویی های دیگر.گزیده ای از مجموعه هایم را هم همینطور.

 

 

 

راستی با برچسب پارانویید!.این چرت و پرت ها را هم پرت می کنی همان جا که همیشه عکس می گیری.پارک است کجاست نمی دانم.انعکاسی مهمانت کردم که یادت نرود چقدر ارزشمندی شازده.انعکاسی بنفش مهمانت کردم تا این داستان ها را بگذاری کنار ها.مادرت را هم دوست دارم،فرهاد دوست است خب.یک قراری بگذار موهای مادرت را ببافم.خندیدن".حالا خواستم بگویم.هی شازده.غلط می کنی به خودت برچسب می زنی.غلط می کنی.احمق نباش.بس کن.حالا شاید من زدم زیر قول کچل کردم.ولی یک بافتن پیش من داری شازده.حالا بزن به چاک.

وقتش شده یک موسیقی مهمانم کنی.یک "اسپانیش رومانزا" بود،درست نوشته باشم.یک زوج می نواختند یکی با گیتار دیگر پس"ش با پیانو.خانم گیتار می نواخت و اقا پیانو شده بود.کاورش عکس خانم گیتار بدست بود که موهایش را یک طرف انداخته. "ساند کلود" بود.لینکش را الان حوصله ندارم پیدا کنم.باید اماده شوم.وسایلم را مرتب کنم و بلیط را چاپ کنم.باید امروز دوربین را هم بیاورم.تعمیرش تمام شده.می دانی که تنها هم نباشی تا سردی چای غلیظ نگاهت کرده ام.خیلی بیشتر.حرف من چی بود که حالا صدایی ندارد.حرف ما تا کی می کشد که دیگر نمی دانیم کجا از ان داستانی بنویسیم.حالا تصور کن.خواب ما به هم بیدار.تن در تن.واقعا تن به تن.تو نمی دانی.هیچوقت هم نخواهی شنید.هیچوقت تن های به هم تابیده را نخواهی یافت و خودت هم نه.ولی می دانی،این پنجره ی بی شیشه هم خواهد دید و باز ابر ها را شکل رویاهامان نشان خواهد داد.

یک فیلم بلند با یک تابلوی قرمز بزرگ خاک خورده و پیرزنی و دختر و پسرکی.شاید بتواند بشود انعکاس من.برای تمامیت.اما این من بودم که شدم،زباله ای دیگر و مایه افسوسی مطلق و مادرانی که هر روز می میرند تا شاید خدایی را پیدا کردند روزی.بعد امد گفت:می ترسم.می ترسم دنیایی نباشد ان طرف.بعد گفتش:فکر نکن.فکر نکن.بعد پدری را من دیدم که می دانست ها.ولی مو های را مادری را نوازش کرده فراموش نمی کرد.نوازشتان می کنم.بگذار کمی برایتان خدا هم باشیم چه می شود مگر.اره.اشک من،شور که بگویی.یکبار برای تو سه بار برای من،چهار؟سلام پس.سلام.دوبار سلام.ولی صبح می کشد همیشه"وَلَا ٱلضَّآلِّینَ".پدری که افسوسِ امتداد است و مادری که افسوس ممتد.حالا من زیر درخت زیتون می دانم وجود ندارم.تو و تمام دختران پیشکش.

گذشت ها،از ساعتی که باید.یک موسیقی مهمانم کن و گمشو.گم شو دیگر.بس.می خواهم بروم.گفتم که.ساعت سه می روم موزه.پس فردا هم که دیگر "تکان دادن دست".اگر مرا دیدی.زود فراموش کن اسمان ابی"ست. چرا که بنفشی می زند چشم"ت را چند بار حداقل.برای گفتن هیچ چیزی ندارم.هیچ هم نیستم ها.هیچ تعریف است.باید چگونه یا به چه و کی،متوجه خواهی شد؟چند صده دیگر؟بگو و بخوان به نام خودت اینبار شازده.به نام خودت ها نه پروردگارت.خداوند مهربان ما دیگر بس است.کافی"ست.نوبت تو است دیگر.ول کن و بیخیال شو.بتاب دیگر لعنتی.چند بار باید بگوییم گل برای چیدن نیست ولی مثل کیفیت برای احمق هاست خودمان قبولش نداریم چون همه چیز نیست.همه چیز نیست.سلام.سلام.یان حررف های "ترند" و چَرت و پَرت را گم و گور کن."من همینجور که هستم خوبه.من همین خودم را دوست دارم و بلاب بلاب.وزر نزن.همه چیز با تغییر بوده.تغییر است که سخت است.هر دستاوردی بوده از همین بوده که تابیده:نه من همینطور که هستم نه،نه!"نه".حالا می خواهی بگو باش.بشنو.

تن تو،می دانی کجا؟هیچوقت.همین.ولی بدبختی خوشبختی این‌ که یه کوه محبت و علاقه و احساس بودم. به همه‌چیز عشق می‌ورزیدم. خوبی"ش همین است.حالا می توانم فریادش بزنم و دوستش بدارم.من احساس می کنم.من حس می کنم.من فکر می کنم.من لذت می برم. و   تو ها و تو تر ها حتی نمی دانید از چه صحبت می کنم.ایا این یک مقایسه است و می خواهم بگویم بلاب بلاب.نه خیر.می خواهم به خودم بگویم.بگویم که می توانم با تمام وجود احساس کنم پس این وسط ادراک سهم من است.بیا گوش بدهیم.گوش بدهیم.شنوا باشیم.

وقتی که قدم می زدم و گاهی هم خیره می شدم.کسی با من نبود.راستش بیشتر این مدت را تنها سپری کردم و خیلی هم لذت بردم.بله که اگر کسی یا کسیانی بودند که بله که بله که بله.خب ولی خوساتم بگویم حداکثر تنهایی می تواند بت بسازد از خودت حداقل.حرف من این بود دوباره.اها.مشروط شدم با دستانی بالا.دیگر خراب شده همه چیز.ترم اخر است دیگر شروع که شدن.جای دنجی سراغ دارم نشستن حداقل.تنها گاها.گاها نه.ولی هنوز می گویم که دور نباش.دور نباشیم.دورِ بود.دور ممتد.دور نباش بیا از نوازشی بخوانیم که باید از ان بگوییم تا فردا های نیامده هم بشنویم.

 

 

 

صدای کلاغ با باد روی دیوار.بعد که هنوز خیره به صدا های ینامده نشسته ام به فکر دیگر در می زنم و بعد ها که بعد تر می شود.می خواهم از کدام روایت دم بزنم.باشد.خالی بگویم.خالی بتابم.بیا باشیم.کدام شدن؟حالا دور است.می توانی اینجا باشی یا نهخب نه.من فکر نمی کنم اصلا به تو یا کسی دیگر دم گرفته از خودم تابیده به خودم و منیتی به منیت را سر می کشم و هیچ نمی گویم.همین است که بت ساخته ای از من و فکر می کنی اره دیگه من اخرشم.نه من هیچی نیستم.بازنده که بگویی.شازده وضع خراب است و ندارم برای ارائه چیزی ها.خب که چی.کجایی؟مهم نیست.تو هم دهن ما را دوبار سرویس کردی.دو سال است پیاپی با هم می خوابید خب معلوم است همه چیز گل و بلبل است.حالم به هم می خورد.از تو و من و تمام دختران.زن ستیزی را دوست دارم.می چسبد این تیکه گوشت ها را تحقیر کردن.تصور کن.همینطور.بعد من دراز کشیده ام به ان ها با هم همبستری هایشان را مرور می کنند.خب چه کنم.چرا به من می گویی.همه ی این داستان ها را شنیدی تا بگویم باشد  حق با تو هست.باشد ارگاسم تو عرفانی"ست.اصلا باشد.باشد.

قرار بود یک موسیقی مهمان من کنی.اما از کدام در می خواهی وارد شوی که پنجره ای را دیده باشی.تا بیدار شدم خواب بودم و نمی دانستم چگونه باید به تو گفته باشم.هیچ چیز نگفته ام و نخواهم گفت.همین است دیگر.نمی خواهد فسفر بسوزد.دلیلش همین است.چاقی؟چاق بمان قربونت.بیا غذا های لذیذ تا دلت بخواهد هست.همینطور بخور قربونت.بیا لوازم ارایشی می خواهی؟بفرما قربونت.زیبا تر شو.بیا راحت باش.اینم البسه مد روز است بفرما.این گوشی و ماشین و لباس زیر هم همینطور.این امپول ها هر کدام دو تومن است.سی تا چهره"ت راه می افنتد و تمام.بیا راحت باشد.اره راحت باش.بیا ببریم و بدوزیم و بخوریم و بکنیم از دم و برویم.بیا  راحت باش.فقط فسفر نمی خواهم بسوزانم.تکه گوشت باقی خواهیم ماند از دم.سلام.سلام.

بس بس.این داستان ها را حوصله ای نیست برای نوشتن فعلا های نزدیک.بیا قبل ا شنیدن موسیقی از لحظه هایی صحبت کنیم که وجود ندارند.یعنی هستند،فقط وجود ندارند.شاید گم شده اند یا شاید خاک خورده اند.شاید و شاید دوباره.لحظه هایی که وجود داشته اند یا خواهند داشت نه.یک موضوعی دیگر است قضیه.یعنی هی چیز دیگری نیست.سخت است نوشتن.همیشه بوده.همه چیز سخت است خب که چی.خیلی چیزا هست.خیلی چیزا هم نیست.من نیستم.تو هستی.هستی.لحظه هایی لحظه هستند منظورم بود.بدون توضیح.

فکر کنم وقتش رسیده که موسیقی را پخش کنی.پیدا نکردی؟چطور می شود.خودت را سفید کن.غلط املایی ها را برای خودم کنار می گذارم. تا خواندن سخت باشد یا نه.نباشد.خب حالا هرچه که باشد.دیگر نمی نویسم.می خواهم بروم ابی خنک بنوشم.بعد کشک بادمجانی درست کنم و همین.هیچ چیز برای ارائه نداشتم.چرا می خوانی هنوز؟دیوانه بزن به چاک.هنوز امید داری.می دانم.قرار بگذاریم با هم می خابیم.به هم.تا هم.کجا کجا راستی یادم رفت.دلتنگ همیشه.خب وقتش رسیده اهنگی گوش کنیم.نمی دانم.انتخاب با تو.ییک موسیقی خوب.البته می توانیم ساکت باشیم و باز بشنویم.خیلی چیز ها را.کله روی سینه برای شنیدن هم خوب بود ولی دور.دور.هرچقدر هم کتاب بیشتر حماقت بیشتر روی کله.

خب دیگر فقط خواب است.خاموش کردن چراغ و بستن چشم و این داستان ها.ولی قبلش...هیچی.سلام.خب اصلا بگویم که.انتظار هم جالب است.و خیلی چیز های دیگر که خوب نیستند هم.جدی می گویم.خب این زر ها را نزنم ان هم اینجا خب پس چه کنم دختر بیست و پج سال چند سال بیشتر.یک چای هم مهمانم کنی بس است.باور کن.چه برسد به چیز های دیگر.اره واقعا این بخش مطلق به تو می نشیند حتی هروقت جار می زنم مطلقی در کار نیست.خب که داشتم می گفتم انتظار هم بیا بگویم باشد خوب است.اره دیگر.اره.یعنی یعنی اره باشد ما خوشحالیم و شاد و خندان.خب اره همان.احتمالا وقتی درد ها دوبار حمله می کنند به تو.توی یک اهنگ شنیده ام.اگر پیدا کردی بخوانش با خودت شازده.یا نه،بچه خوشکل.شنیدی؟فکر کنم پاسخ را همه  برای خودمان کنار زده ایم.حداقل ما.

 

 

نقطه.

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲/۰۶/۱۸
... ...

روایت

نظرات  (۱)

وقتی جدا میشی از تنت بوی گند بلند میشه.

موسیقی؟ صدای قارو قور شکم. 

بادمجان نوش جان.

او و دوستانش.

او و من.

و فقط او.

پاسخ:
سه ماه با پیراهنی برعکس قدم زدم. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی