عرق روز های کدرِ خواب به تصنعی عریان تا زمان.
عرق کردی؟اره.عرق کردم.عرق کردم و خالا خوابیدم.چند ماهی بود که خوابیدم.خواب خواب.رویا نه.خوابیدم.اتاق دور نیست هیچوقت.همیشه دور می شود.ولی می خواهم بیشتر حرف بزنم.یعنی بمانی که حرف بماند برای زدن و بالا رفتن از واژگانی تازه تر از بعد که شاید برای قبل تر ها کنار گذاشته باشیم.حالا هوا بهتر است.خیلی بهتر شده.ماشین ها می میرند و زمین های کشاورزی کمتر می سوزند.اما افسوس که تپه ها را فراموش کردم.ولی باشد.قبول.قبل از اینکه بخوابم حتما می روم و یک شانی می زنم.بدون ما.خسته ی انتظار و روز های روی نیمکت های تا دار و درخت های جوان تر از پیر و زمین های منطقه های امن.
روز های دوری است.روز های دوری"ست شازده،یعنی پسر.نه.دختر!روز های دور و گرم.از ان دور ها که خودت می دانی و خود خودت تر.باور کن این خستگی که انقدر با من خوابیده به ما هم نیاز دارد.باور کن دلت برای خودت باید بسوزد نه سایه های زیر دوش افتاب.اینجا روز های دور سهم من است زیبا اقای پریچهر!.باور کن که خیلی باید بیشتر با خودت ور بروی تا رویت باز شود شوخی نکردم این یک شوخی نبود که گریه کنیم به قولی خنده وار و تضاد بیاوریم و استعاره بدزیم از روی کمدی کمرنگ.باور کن ان چه که به تو بگویم از وجودی که باشد هم حقیقی تر می شود.یعنی نمی دانم که چه اسراری پشت و جلوی این پرده را باردار کرده که از میان هم رود حقیقتی به توست.باور کن که انقدر ها هم می گویند کم رنگی چهره ی من بد نیست و ان قدر ها هم انقدر دور نیست،هست؟
کدر شده بودم.یعنی کدری دیگر.کدری دوست داشتنی.من حالم از خودم به هم می خورد؟این یک پرسش نیست فقط علامت سوال ذهن مرا پیچانده.یادم می اید اولین باور که شوقی وصف پذیر برای علامت سوال داشتم در صندلی های ردیف وسط نشسته بودم.کلاس اول الف و معلم خشنم زنی بود همیشه دست به کله و خو گرفته و خوگرفته تر به سردرد.معلم زن دایی بود.زندایی من.درس درمورد یک دلفین یا نهنگ یا وال و از این داستان ها.اولین درسی بود که علامت سوال داشتیم.دیوانه وار انتظار املا را می کشیدم.برای علامت سوال.روز املا به جز یکی دو غلطی که داشتم و با اینکه ماهی هستم یادم است م را ف نوشته بودم در یک کلمه اما قضیه چیز دیگری بود.بچه های بدون غلط با برچسب های افرین و افرین ترین و افرین تر تا شلوار های چروکشان خوشحال بودند و تمام غصه ی من برای سومین غلط چیز دیگری بود.علامت سوال را برعکس کشیده بودم.چرا اینقدر من احمقم?
خواب بودم و عرق کردم ولی پنکه حال مرا بیشتر می گیرد تا پتو های دلنازک.دل نازکی هم تازه نیست.خودت می دانی دیگر من چه بنویسم یا بخوانم.شروع کردم به خواندن.از دهه هفتاد میلادی هم نه.از دهه چهل شروع کردم تا اواخر نود و فقط خواندم.انقدر خواندم که ویپ کشیدن پسر یک بانکدار صادرکننده ی کلم تمام شد و حتی یادم هست که از بلوبری صحبت می کرد.من احمق نیستم دوست من.خیلی احمق تر از انچه فکر می کنی بودم و بیشتر شدم.خوب است که شدم."شدم" خوب است.من هنوز خواب بودم و پدری با ایمانی راسخ و عطر خوب بدنش:خوابش به از بیداری"ست.حالا هنوز هم خوابم.حالا هنوز هم می گویم غلط املایی ها را تغییر نده و بگذار پر از غلط باشد اصلا و خسته.فقط با این تفاوت که اهنگ هم گوش می دهم.باور کن باور کن خبری نیست شازده.سخت نگیر.
به تصنعی دیگر هم شاید رنگ ببازی/ببازیم.بازی است دیگر بازی.بازی بازی.ولی این کم رنگی،کمرنگی دیگری نیست که فکرش را می کنی.برای یکبار دیدن همه چیز تغییر نخواهد کرد؟پرسشی در کار نیست.تغییر خواهد کرد با ی ها اضافه تر از قبل و غلط های تازه تر از بعد.خندیدم،فکر کردیم جالب است.یعنی فکر کردم.مگر من فکر می کنم یا فکر مرا بدطور غافل می کند.اره دیگر همین است.همین های دور و دور از روز های تو و من های دیگر زخمی به دیوار.من های خوابیدن های تخت و عرق های منتظر پنکه.شهوت خوابیدن به من را کجای کیفت یا حداقل در کدام جیب جا دادی؟نشد که دیگر بمانی و بمانم به من.من،من من.من هیچ به قول تو زیبای سورئالیست.
عریان تر از قبل.مثل خوابی تازه و قدیمی.گس نه مثل.یک درختی دور از همیشه و ریشه هایی بدون سیگار تا اره های رجاله های پشت خانه های خدا،نه.درخت بالای نیمکتی کهنه و خم و زنگ زده.مسجدی وقف شده به تازگی.روستایی با هایپرمارکت و داروخانه ای شبانه روزی،نه.جنازه های حرام و باطل از مرگ قرن ماشین های بزرگ،نه.نه.پاسخ نه.درختی که بالای نیمکت اسمان را دانه دانه نشان داده و در هایی میان بوته ها که تو می روی و شاید بیایی و ان جا که نشستیم را به دروازه های افقی تازه هم فراموش خواهیم کرد.نه خلاصع که عریان مثل تو می خواستم.
تا زمان های دیگر.به میانه های تازه،من خستم.تو خوبی؟اره که خوبم.همیشه خوبم.همیشه همیشه.حالا کمی می خواهم بخوابم.خوابم می اید.بهتر است بروم.من باید بروم.لامپ را خاموش می کنم.روی تخت.اهنگ گوش می دهم و فکر نمی کنم.ارام ارام اخراج می شود.کار ها دور شده اند و من می خواهم بخوابم.تو که بیداری فعلا همیشه.می خواهم بخوابم خسته نیستم.پنکه را می زنم و چشم باز کردم دیدم سال های سال است که از خوابیدن می گذرد.من می خواهم اهنگی داشته باشم برای گوش دادن به خودم و بعد از ان خوابیدن روی تخت.تخت خواب.من باید بروم.تکان دادن دست و این حرف ها.
.