.

سگ رو به زوال

شنبه, ۶ آبان ۱۴۰۲، ۰۱:۵۶ ب.ظ

حالا که نمی توانی باشی پس وقت ان رسیده که قدم بزنیم.وقت ان رسیده که بگویم:بهتر از خیلیام،حال من خوب است.وقتی نمی توانی باشی،شکمت هم درد می کند.حالم خوبه تو چی پسر چه خبرا از خودت.یک درختی بود سمت تپه های پشت جاده اصلی..هنوز هم هست.خیلی وقت هست که هست.یادمه چند بار سگ دیدم و بعد زمان از دستم در رفت.ولی یادمه از ان درخت عکس گرفتم.ان درخت دوست بعضی از بچه های دهات بود.هست ها.بچه ها دیگر نیستند.

پدرت می گفت اگر سگی حمله کرد تو هم برو سمتش می ترسد و می رود.راست می گفت.فقط من بیشتر می ترسیدم تا بتوانم بخندم به افتادن خودم.گفتم اگر وقت داشته باشی برویم قدمی بزنیم و شاید بعد با هم خوابیدم.البته یک شانی هم برایت اورده ام.سلام هستی؟خیلی وقت بود که نگذشته بود و ساعت هم با یک باطری با ت قلمی می توانست زمان را به خوبی ببرد جلو،انطور که راحت فراموش کنیم.ولی زوالی همیشه هست.همیشه یک کلمه ای برای بودن نبود.همیشه می خواست باشد.حتی وقتی می گفتی نه.نه.من که رفتم.به هر حال قدمم را زدم و این طرف و ان طرف را نگاهی کردم و شانی هم نخریدم.در شهر شما شانی گیر میاید مگر پسری با شال.

حالا که اینجا نشستم می خواهم تو هم زر بزنی.نه بیشتر نه کمتر جیگر.و چقدر از این "جیگر" گفتن بدم می اید و متنفرم.یادم افتاد کلاس چهارم،سال هشتاد و شش که مهر ماه بود و باران امده بود تا بیخ سد را گرفته بود املای من پر از غلط بود.با خودکار بنفش نوشته بود: "و" اول جمله نمی اید!.خب چیکار کنم.جمله که خوب بود زن باکره ی پنجاه ساله!        ولی من که رابطه ی درستی نداشتم،هیچوقت با هیچ کس.نه هیچکس.حالا باید بخندم که  مثل کتاب ها صحبت می کنم.اره خودت باش جیگر.ولی رابطه درستی نداشتن هم خوبی هایی دارد وصف ناپذیر با س.تا دلت بخواهد.همان رابطه ای که من با تو دارم با مادرم هم دارم.همین است.تمام ادم ها.تمامشان بدون استسنا همین رابته را دارم.یک طور و خطی.ولی خوبی های دارد که نگو.اره کلا چیزی نگو.حالا که قدم نزدیم بهتر است ببینیم شب به که می دهد.

حالا که باز خودت را می زنی انطور که نه ان طور که فکر می کنی و باز برچسب هایی که دوست نداری می خری و فکر می کنی سگ رو به انزال همیشه تو هستی.این است داستانی از کتاب های بی خط پشت دیوار.این تو هستی.توی تو.تو که خیلی وقت است می خندی و ولی خودت که بهتر می دانی اینه شکسته.خودت که بهتر می دانی قدم زدنی در کار نخواهد بود.خودت که بهتر می دانی؟نه خودت که نمی دانی تو یه احمقی.خودم بهتر می دانم که خیلی وقت است سمت تپه ها نرفتم و درختی را ندیدم.اگر رفتم قول می دهم بغلش کنم شازده.ولی خب الکی قول می دهم.این دستخط تو؟نه راستش.ولی من به همه می گویم خط من است.تو هم باور کن.من،من دیرم.دیر.دیر مثل فلوکستین.

 

 

.

موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۲/۰۸/۰۶
... ...

روایت

نظرات  (۱)

دیشب از دفتر روزنامه شنیدم شازده احتجاب می گفت

کلاغ نقش رد گم کنی تو شب تاریکِ؛ سارق آهنگ دزد در کمین فاصله یک درختی لونه ماست.

 

پاسخ:
ادای دینی ناقابل"
و من الله توفیق

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی