.

یخ زدن انگشتان.

چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۴۰۲، ۱۰:۲۱ ب.ظ

حالا فقط به خودم  می گویم تا شو!.تا می شوم.یک تای مرتب هم نه.یک تا و دو تا و بییشتر.اگر می خواهی قو شوی،همین است دیگر.چند تا مانده.نهنگ و دلفین ساده تر اند.کمی اینطرف و انطرف دارد.واقعا بلاتکلیفی هم حال ادم را الک می زند.خیلی دور شدم و سرد.می توانی مرا داشته باشی؟می شود مرا کنار بزنی..نگه داری.من می خواهم نگاهت کنم.صدای شاتر باشم و مثل برق بزنم پس کله ت.تو چی؟نمی خواهی یکی بزنی بیخ گوشم نارنج خان!من نرفتم قدم بزنم.من نرفتم بیرون.حتی نماندم.حتی به درک رفتم که بگویم اره!می خواهم اشتباه کنم بی شرف!بگذار  برایم.کنار بزن.تا کن.تا کن.یک اشتباه درست.خندیدم.رفتم سمت اینه.خندیدم.گریه بستم و بعد به باغچه خودم را تمام کردم.حالا تو می توانی محکم بغل کنی تا بیشتر از این دود نشوم؟نیازت نمی شوم؟بگذارم بشوم.تو را هم می خواهم.بخوان مرا.اجازه بده به یکدیگر ببازیم.برد که برای خودت بماند بهتر است جناب.تو قلب داری، شازده، بالاخره یک ذره قلب را که داری.نیاز داشتی به من نگاه کنی. نیاز داشتی گوش میدادی. یه لحظه هم که شده از دوست داشتنی بودن دست برمیداشتی. اما نگفتم. نمیفهمی؟ حس نمیکنی؟ تو چطور بی کله؟ یک لحظه نمی‌ایستی. نمیشد تو را روایت کرد. نمیخواهم چند واژه بردارم و بچسبانم به تنهایی. چون میخواهم تو باشد بدون رنگ و اویز و ستاره تا جانش در برود.خمیرم!خمیری که رو به ماندن است.خمیر من.تو خوب زر می زنی و زر می شنوی.خوشحال میشم بیایی نارنج خان.خنگول محبوبم! منم خوشحالم میشم بیام. (انقدر خوشحال که رفتم خانه و در قاب پنجره نشستم و سرما خوردم.) چه میتوان گفت که جلوه گر تو باشد؟ نیرویی گزنده که بر جسم ادم انقدر سنگینی میکند که حتی نمیتوان دست را به سمت زانو ها برد و حقیرانه زانو ها را در اغوش گرفت.از این دکوپاژ های همیشه به دیدن. تو خود از هنر هم می بازی.لابد من را که مانند وبلاگی متوقف شده از سال ۱۳۸۷ مطرود بودم را ریشخند میکرد. من هم لب هایم را صفحه به صفحه میکندم. اخر میدانی شاید تنها نبودن در این است که کسی صفحه ای از تو را تا زده باشد برای خواندن و دوباره خواندن. مهم نبود. کتابدار پیر به من کتاب هدیه میداد. لیوان های چایی ام را میشمارم. اوضاع خوب است. فردا میروم بیرون. تو. مهم نبود. سگ دروغگو!سگ محبوبم.هر سگی که می گویی. به قول او: خبر مرگمو کاشکی زودتر فهمیده بودم شازده!ببین هر جهنمی میروی برو. تن لش اگزوتیکت را بردار و برو. دست هایت که را کاشتیم اینجا. سبز ازلی ابدی است به راستی! دست هایت اینجاست همین و تمام.نرفتم.نمی روم.یعنی می روم ها.ولی به تو.به من.به ما.حالا وقت یخ زدن انگشتانم رسیده

 

.

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲/۱۱/۱۱
... ...

روایت

نظرات  (۶)

اگزوتیک محبوبم

پاسخ:
.

چند لیوان چایی می خوری؟

پاسخ:
نقطه

اگزوتیک محبوب تو که نیستی، دیگری بله.

پاسخ:
.

تو مجاز نیستی حرفاتو تغییر بدی به نقطه. برای ورود به این مرحله فردا رضایت‌نامه والدین‌تو بیار.

پاسخ:

به‌خاطر این بی‌ادبی‌ت از گذاشتن نقطه تا یک قرن منع میشی. ایشالا قرن بعد🤝

پاسخ:

خیلی ناراحتم که اصول حزب و نادیده می‌گیری. مگه دستور نگرفتی که تا قرن بعد نقطه نذاری؟

پاسخ:

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی