.

چشم خشک شد و افتاد.

دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۴۰۲، ۰۵:۰۲ ب.ظ

بعد.همیشه.برای.اشغال.می روم و دیگر واقعا خبری از من نیست.الان هم نیست.فکر کردی الکی می گویم؟هنوز که هنوز است در اتاقم.سرکار هم نمی روم.گوشی را جواب نمی دهم.کسی زنگ نمی زد.شکسته.شکستم.این را صدبار گفتی.صدبار مردی؟می خواهم بروم.جدی می گویم.حالا روی پل نشستم و دارم اهنگ می خوانم.شاید باور کنی شاید هم نه.ولی می توانی مرا برای خودت نگه داری.ساده است.ساده.شاید اینطوری هم که هوا نشان می دهد سرد نیست.پس می شکنم.می روم.روی تخت ماندم.لامپ هنوز خاموش است.چراغ هنوز خاموش است و من روی تخت می مانم.حالا می مانم.حالا می روم.خب شروع کن.صورتم را نگاه می کنم.پر از جوش شده.پر از جوش هایی که حتی نمی شود نگاهشان کرد.نزدیک می شودنزدیک تر.اصلا جوشی در کار نبود.مثل صورت یک بچه می ماند.عجیب بود که چیز هایی را می دیدم که باید نبینم.که باید ببینم؟زر می زدم.خیلی.محو می شدم و خودم را بالا می اوردم.انقدر دور می رفتم که چشم هایم سوز می زد.حالا دیگر نمی توانم بمانم.حالا پدرم می میرد.حالا پدری می میرد.این ادبیات این سمتی همیشه این طرف داستان را با مرگ پدر نگه می دارد.حالا می رود اتاق خاموش است و عرق می کنم خودم را جمع تر از همیشه نگه می دارم.

می روم و بیشتر می روم.محو نشدم.کدر هم نیستم.خیلی حالت را می گیرم؟تو کی هستی؟من حالم را می گیرم.حالت را می گویم؟اصلا نمی دانم کجا هستم.شاید قطار دیر برود.شاید ماشین گیرم نیاید.دیدم دور شدم.شیشه ها پایین و سرما روی من،به کجا؟خودت بگو حداقل؟نمی دانم.نمی دانم و نمی توانم حرف بزنم.می روم.می میمرم.از من می ریزد.تمامش به تمام.می ریزد و می شکنم و خشک می شوم.می مانم در اتاق.روی تخت.هنوز اینجا هستم.هنوز می توانی مرا داشته باشی که مادم امد.سلام.مادر.مادرم سال ها پیش مرد.چی شد!!کسی نمانده انگار.اصلا به من چه.خواه پند گیر خواه ملال بچه خوشکل!من هیچی ندارم.دارم می روم.محو می شوم و می بازم.ان موقع که پدری بود من نبودم.حالا که من هستم پدرم نیست.حالا صدایم می زنند.بابا بیا اینجا.نگاه کن.درخت.درخت زیتون.من می روم.من می میرم.شیشه پایین است و لباس درست و حسابی هم تن من نیست.سمت ان جاده که مرا دور تر می کند.از چی؟از چی دور تر می کند.اهنگ را تا اخر زیاد می کنم.نه خاموشش می کنم و خودم می خوانم گلویم را پاره می کنم و گردنم را می زنم.دست هایم را می برم.می ریزم.می ریزم.می روم.هنوز سرد است.محو نه و کدر هم نه ولی تا بخواهی گس.می بازم.لباس هایم را می کنم و هنوز سرد است.یک لرزه در تنت می افتد.نزدیک می شود.نزدیک.نزدیک می شوی.حالا می می میرم.وصل می شوم و بر نمی تابم.مادرم صدایم می کند.باید بروم.مادرم اینجا نیست من دور بودم.باید بروم.الان ساعت هفت نشده و بچه ها باید برن مدرسه.باید بروم.دانشگاه تمام شد؟اره دیگر.باید بروم.باید بمیرم.باید نیار برای من و زر نزن.بعد برای همیشه می مانم.بعد برای همیشه می روم.بعد برای همیشه نام مرا می می خوانی،من چند بار وجود داشتم؟چند بار بودم؟چند بار مرا می خواهی برای خودت کنار بزنی؟حالا یادم می اید چرا غلط های املایی را درست می کردم.چرا املا نمی گرفتم از کتاب می نوشتم.هنوز هم یه اشغالی.در را می بندم.

عرق کردم.سردم شده.از بو هایی می دانم که فقط خودم ان ها را می بینم.از صدا ها هم.از حس.یک ریختنی دیگر.یک ادامه یافتن.یک بعد و بعد تر.هنوز هم گس.هنوز هم روی تخت.اتاق و تاریک.فکر کنم بهتر است خودم را دور تر کنم.می روم.می ریزم.چند بار کنارم می زنی؟چند بار می خوانی مرا؟کمی بیا.می روم سمت خرابه.دوباره همانجا.تا خود شب.فردا.می روم.تمام می شوم.می خندم.تمام و تاریک و شب.حالا باید بروم.حالا جایی را پیدا نکرده رد می دهم می بازم.اما نگاه کن.هنوز هم می گویم ممنون،باید بروم.

موافقین ۵ مخالفین ۱ ۰۲/۱۱/۲۳
... ...

روایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی