به تپه گم می شوم
هنوز قو درست می کنم.گاهی با دقت کمتر و گاهی کمتر زیاد.وقتی هوا می رود جای دیگری ارام بگیرد و یا اسمان صاف تر از همیشه خودش را می کشد،حتی وقتی تمام می شوم.ادامه می بندم.لطفا گوش کن!؟چند چندی اقا؟صدای مرا می شنوی؟در پس تاریکی شب و بسیار دور تر از انچه که فکر می کنم و یا حتی ما فکر می کنیم؟کدام ما و کدام من.قو درست می کنم با هرچه که بگویی.رسید ها را دور ننداز برای من نگهدار شازده!قو می شوی؟نه!لطفا قو باش.حداقل کلاغ نشدی ببینیم افسانه ی عمر طولانی با ما چند چند است.حالا شاید هم بستی و رفتی و ماندی!خب که چی؟کسی را هم برای خودت کنار زده ای؟این ها را می گویم که واقعا برای خودت ساخته شده.از کسانی که می دانم کم نیستند و زیاد هم نه.ادم هایی که می دانم دوستشان داری.کسانی که برای دوست داشتن کنار می زنم.شاید تو.شاید من.زمان برایم بیاور!زمان!ساعت ندارم!هیچوقت نداشته ام.شاید همان موقع که مادرم می گفت قبل از اذان بیا خانه.زمان برایم بیاور از جنس اذان نه!زمان برایم بیاور کنارم بماند!زمان می خواهم گوش کن!قو برایت کنار می زنم.ما که تنها نیستیم توی این دنیا خنگول!
من نه خودم را داشته ام و نه تو را می شناسم و یا حتی نمی دانم الان مرا می شنوی یا نه.اگر می شنوی می خواهم بگویم ما می توانیم به تپه گم شویم.می توانیم اهنگ دیگری برای خواندن شازده کوچولو انتخاب کنیم.مثلا یک اهنگ کمتر شنیده شده از تیرسن.خیلی کار ها می شود کرد.می شود جنگید ولی من که جنگجو نیستم.اگر دوست داری باش.می شود چراغ ها را خاموش کنیم تا بهتر ببینیم و یا بخاری را خاموش کنیم تا گرم بشویم.می شود ها زیاد هستند.من و تو و تو من.ما و ما ها تر.می شود ها برای ما کنار می روند،نه؟حالا برایم بگو.حالا قو درست کن و زمان مهمانم کن.خوب است؟من هستم.هستم و پابرهنه تا صبح خوانده و یا نخوانده کنار می روم.توها.
شنیدی؟زمان اوردی؟شنیدی،نه؟می توانیم با ان تکان بخوریم؟زمزمه کردن چطور؟رقص؟تو پیدایی یک پیدای عجیب و عجیب و عجیب تر از تپه ها.تو پیدا می شوی و پیدا می کنی پیدا می دهی.بدون استفاده از علامت ها.حرف می زنم و می یابی انچه هست را.اشتباه می نویسم؟درست پیدا می کنی.اگر منیتی در کار باشد و نوشته های برای تبرئه ی بیش از حد و ترس به ترس فرار باشد چی؟نه؟بیا تو پیدا می کنی.اگر بتابم به خاطر انچه خواندم است از تو.انچه دیدم از تو.شنیدم.تو کی هستی؟می خواهی مرا داشته باشی؟چند چندی؟زمان برایم بیاور.ساعت ندارم.گوش می کنی؟از تمام تو هایی که می دانم شنیده ام.من می شنوم.تو چه کسی نیستی؟چه کسی هستی؟تابش.تو حقیقت را می سازی و یک نامه برای سوزاندن خواهی فرستاد.
حالا مشغول قو درست کردنم.در خلوتی تمام.در شلوغ.خالی تر از همیشه و گس به معنای کلمه هم نه.گس به معنای یک پوست انار.عادت کردم.می ترسم.می ترسم. هیچوقت نترس.می ترسم.اگه ترسیدی،نلرز.می لرزم.اگه لرزیدی...زر نزن.می گویم می ترسم.برای خالی کردن خودم.برای بودن و حتی شدن.برای گفتن.شنیدن.عادت های ساده.تابیدن.می گویم می ترسم که خودم را کنار بزنم.فرار می کنم.فرار به فرار ترس به ترس.تن به تن من و تو ما.هیچ.من خالی.من دیگران.دیگر به دیگر.گوش می دهم.قو می شوی؟زمان چطور زمان می اوری برایم؟من عادتی جز تابیدن و این ملامت گس تر از همیشه ندارم.قوی تو هم اماده شده.
راستی چاره پیدا کردی؟اگر نشد پس برو بساز.مرا هم خبری بده.نشد هم خبری بده.فوقش قدم می زنیم و از یکدیگر متنفر می شویم.این که بهتر است از قدم نزدن.نامه به خدایی ناشناخته؟یک شدن.یک جایی برای همه.میایی؟میایم.برای من.نه.تو.تو.از تو از خودت بگو.گوش می دهم و می بوسم.اغوش می شوم.می میرم، زندگی.حالا چطور؟می نویسی؟هوا که تمام می شود،تپه ها را جلوی خانه داری.می روی.ماندن به ماندن.تمام می شوی و می خوانی.رفته ام و رفته و رفته.رفته ی روزگار.چند خط بنویس از پیدا نکردن حقیقت.خالی و گس،ما می توانیم به تپه ها گم شویم،پیدا.
.
به تپه گم شویم، پیدا!