.

آخرین مطالب

کافی‌ُتمام

دوشنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۳، ۰۳:۱۶ ب.ظ

نهایت بتوانم چی؟نهایت چه؟شاید بتوانم بشینم و کمی از شازده بخوانم.ان هم پر از تپق زدن.شاید بگویم نگاهم کن،چیک.صدای تابش است.نه.نیست.نیستم.شاید بتوانم اهنگ هایی را که دست و پا شکسته حفظ کرده ام را با صدای رفتن بخوانم.شاید بروم و در تمام ترس ها خودم را به دار بخوانم:دار دار دار.دار دار دار.اما این که یک ملودی نیست.این فقط یک من است.چند تا غریب؟چند تا گس؟چگونه میان این همه ادم با کفش های راه راه و ستاره ای خودم را پرواز دهم؟چگونه صدایم می کنی؟هیچوقت.هیچوقت‌گونه.

نهایتش همین دست هایم می مانند که می خواهند بدانند.بدانند.چیز هایی که هست.فقط هست.نهایت دانستن یک دست احتمالا ایمان باشد.ایمان یک نوازش.به حالت گریه کنم کافی‌ست.وقتی می بینمت تعجب می کنم.الان هم یک ترس مانده برایم و تعجب.چقدر رو به روی اینه؟چقدر تو؟واقعا دلم برایت می سوزد.ناراحت می شوم برایت.حالم هم به هم می خورد.فکر کنم گریه باید کنم.اشک بریزم،گالن گالن برای من.

نهایتِ من مانده.میان قدم هایی که عقب تر می افتد و کلمات خودم.شاید هم واقعا خودم نیست.فقط یک نر بازنده ضعیف ته نمودار بقاست.احتمالا.اما چه با اشک های قبل از بستن چشم و چه قلبی که به ترس می رود،من با کلمات خودم تنها رفته ام.چقدر دلم برایت می سوزد.چقدر رفته ی روزگار.استاد گفت چقدر غمگینی و همه خندیدند.من خیره بودم.خیره به پرده ای که خودم را به تکرار می خواست نشانم بدهد که بالا می اورد.اطفا مرا بغل کن که همین جا بمیرم،تمام.

خب تو می مانی در شب و می گویی اغوش؟من نمی توانم اینطور.اگر واقعی باشد حتما می خواهم محو شوم و بتابم. تمامش باشد.اما خب تو که این را نمی دیدی.من فقط دست می دهم که بروم.این را هم نمی خواهم.فقط می خواهم بروم و گورم را گم کنم.اما می گویی پس.کدام اغوش؟من می ترسم از ترس به ترس بگویم.احمق بی کله.

خب با یک شلوار کتان کرم و پیراهن چهارخونه ی مات نه،ابی تیره،نه.سرمه ای خاموش با خط های مورب سفید و چند سایز بزرگ تر از حد معمول و زیرپراهنی از پدر و کمربند کهنه خودش.کتونی خاکستری کهنه ای که مادرم برایم گرفته بود و جوراب های بلند.من همه‌ش را دوست دارم.حتی این کتونی های کهنه که خود مادرم می گوید پرتشان بده.به هر حال با همین توصیف محموم،کلماتم را نشان می دهم،کافیُ‌تمام.احتمالا خنده دار باشد.دار خنده‌تان هم می بینم.اما.فقط یکبار کاش را اینجا حرام کنم و بگویم،کاش کافیُ‌تمام را بدانی.بدانید.همینم رفته.باید بخوابم.شب بخیر.

۰۳/۰۳/۲۸

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی