0432
سه شنبه, ۲۹ آبان ۱۴۰۳، ۰۳:۰۳ ق.ظ
ده دقیقه تا سه مانده.ده دقیقه تا سه دوستتان دارم.از الان تا صبح تا اذان.از الان تا دیدنت.از الان تا خوابیدن کنارت.از الان تا صبح.
ده دقیقه تا سه مانده.همه جا تاریک است.گرم و عرق کرده.به عکس هایت نگاه می کنم.ده دقیقه تا سه مانده و من فقط عکس هایتان را می بینم.تمام شدم؟نه.چشم های پر از عقربه های ساعت شده.
دو دقیقه تا سه مانده و فقط جفت و جور شدن پازل را میبینم.تو را.تو را.ما و من در اینه ای کوچک.عقربه های لرزان نگاهی که چشم هایش به هم میخورد.می افتد.می رود.میترسد و می ترسد.شما ها لایینگ این د میدل اف مای پیکچر و من اوو ووو ااا ون یو ال ااون.من اخرالزمان سیگار بعد از جهاد.تیک.تیک.ساعت سه شده.هنوز با عکس هایت نگاه میکنم،عقربه های چشمم به ثانیه رفته اند.
۰۳/۰۸/۲۹