تخصیص
کدام من؟اصلا از همین کلمه های به تکرارم پیداست.همین حالا در اولین خط.در اولین نگاه و در تمام جملاتی که حتی به گفتن نمی کشند.می گویم کدام من؟این که شنیده ای از میان جملاتش هم پیداست که من در کار نیست.از دست رفته.رفته است.نه تمام و نه کافی!رفته!می بینی.رفته به دنیا امده.خب چرا؟خب کجا؟میان این همه بستن چشم و خواب خواب رفتن.چرا؟چرا؟بگو سلام.اما من می گویم!می بینم حتی و دست می دهم.اما من که می خواهم ببینم.نگاه کنم.نه.انطور.نه.اینطور نه.بگو چرا؟دلیل بالا نمی اورم.هیچوقت.هیچوقت.
تو می گویی از ان خود سازی.من می گویم تکرارم کن به تکرار.می گویم.بالا می اورم این همه خودم را.تو بگو از کجا رفته ای؟از کجا ؟ از کدام واژه در رفته ای؟بگویم گس کافیست؟نه.می ترسم.من می ترسم.چرا؟چرا اینطور غریب است؟من نمی دانم باید کدام من را اینجا نشان دهم.به هر حال فرقی هم ندارد.این جدا ماندگی چه در خانه چه در این دوری، همیشه مرا خفه کرده.بیخ را می گیرد.می روم.نگاه کن؟نه.می ترسم.
کدام من؟تو مشخص کن تا ساخته شود.این همین است.همین.نمی توانم حرفی بزنم.قرار هم نیست بزنم.می شود به همین پایان داد.اما به هر حال باز از میان جملاتی که تمام نمی شوند یک من در می رود.می گویم ممنون و خداحافظ.یا شاید.دسِ تون درد نکنه.خداحافظ.اما من همیشه رفتنم.همیشه همین است.چقدر؟چند زمان؟چند ساعت از کار افتاده؟چند؟بگو.صدایی ندارم که ببینی.همین است.همین.
سلین و جولی و کسرا به قایق سواری می روند🕊