هندزفری ارزان،بدون جعبه
کجا باید نامت را تکرار کنم که از یاد ببرم بی پدر!اصلا به آمونت قسم.تو خودت آمونی نامرد!الله دوست که نیستی.قسم قسم روی تو،بابا قربونت نگاهم کن.نه.نه.نگا نکنی یه وقت.بزار همینطور من بت خیره شم و هیچی نگم.یه ارشیو عرق کرده روی تخت.صب شده دیگه خنگول بیدار شو.بیدار شو.بیا قدم بزن.چقدر می خوای بخوابی؟جدی چقدر؟چند تا؟چند تا شب به صبح، صبح به شب؟بس.
نخواب دیگه امشب.قربون اون چشای قشنگت شم من.نخواب دیگه امشب قربون دوست نداشتنت برم من بی پدر.نخواب دیگه امشب که صبح می ریم نون می گیریم،بربری.می خوریم صبونه کنار هم نزدیک به هم،هرسری.یه بار بخونم من واست لالایی.تا وقتی که خوب بخوابی قربونت،تا وقتی که خوب بخوابی با خوابای قشنگ.یه بار لخت و پتیت با اون فیک اندرویر،میتسکی با صدای بلند،خوابیدیم و بستیم چشم.من بیدار شدم،با چشمای تا نشده،تو رو دیدم که کوچولو،خواب رفته بودی جمع شده بودی،سیخچوله.قربون اون مشکی مداد زیر چشات،پسرک احمق بی کله ی خنگول بی سر و پا.بی پا و سر.قربون اون شکمت و دستای گوشتیت من برم،قربون خواب نازت روی دشک،وسط بالای خونه،به پنجره.قربون اون دستات،دستات.دستت.صب شده ها،صب بخیر.
صالحی ی عزیز من،تمامت شوم،دورت بگردم من،مثل زمان.برم از یادت و بیام.هندزفری از تو می دهد به من جان از زمان،صدا می دهم گوش،گوش به گوش اغوش.قربونت.صالحی.صالحی.صالحی.جناب،اقا.خانم.امیدوارم.امید.ناچارم ها.خودم را وادار می کنم که امید وار باشم.تو فکر نکن به حرف هایم.تو به من فکر نکن.تو مرا نبین و نگاه نکن،لطفا.تمامش نکن اما.باید یک داستانی باشد همیشه که از یاد برود.ان منم،ان داستان بدخط کدر و گس و مامان دوست.قربان مادرت.قربان چشم هایت،پایان اغاز.
چی گفتی؟چقدر قشنگ.منو یاد خودم انداخت جدی.زمان نمیگذشت اون روزا.حس می کردم زمام داده ا دست موجودیتشو.روی تخت بودم،شب تا صبو و صب تا شبو.حس می کردم زمان مرده.ولی زنده بود زنده بود،منو روی تخت فرو برده.جای تنم،شکلش افتاده بود رو دشک.زمان به من می خنده.من بودم تک بعد و زمان تو بعد پنجم،می زد به من قهقه.بزار بخندم من از برای تو.هاها هاها.صب بخیر.
پس تو گس نیستی در واقع چون داری حتی قربون صدقهی شکم دوستت میری :`)