من که نتوانستم ولی تو.هنوز خسته بودم.هنوز روی اتاق.به تخت مرده بودم.هنوز بودم.هنوزِ هنوز به الف.خیلی تاریک است شده امشب و سرد.صبح شده.همه چیز ان طور که می خواهی شده.به قول این ادبیات موعضه گرمان:فلان و بهمان(همان شعر هایی که دم از سعی و تلاش می زنند).اما مسئله همیشه چیز دیگری است و ما تمام ما از اول ماجرا می دانستیم که همیشه قضیه چیز دیگری است.دخترم مراقب باش هوا سرده،بارون حل نکند تو را یک وقت.سلام کسی اینجا هست.اگر هست بیا با هم بمیریم حداقل. از باغچه چه خبر؟سلام.نشستم روی میز حالا وقتش رسیده بود.اما تاریکی در کار نبود همه چیز روشن می زند با لامپ کا پنجاه پارس.دست به سرم می زدم دیدم که مو ندارم.کله تراشیده شده.ظرف غذا پر از مو است.شروع کردی به خورد مو های خودت.اره خب خواب منطق ندارد.ولی کو خواب کو بیداری شازده.
تکرار برخورد با دیوار سنگی. سنگهای محکم. سنگهای متصل. سنگهای ممتد و من.من.وقت من.بیا که از منیت تمام نوشته هایی روی دیوار می شکند.حالا دور است همیشه.دور بد و روایات در هم.وقتش رسیده بروم کمی قدم بزنم.شب شده.من در اتاق هستم و می شنوم:"وات کن ای پاسیبلی سی".داستان همیشه نوشته می شود ولی من نه.ما