.

معنی خاطره

چهارشنبه, ۹ آذر ۱۴۰۱، ۱۰:۱۶ ق.ظ

اصلا ربطی نداشت ولی خب،داشتم می گفتم که تو خیلی دوری،یعنی من نمی گفتن،اهنگ مدام تکرار می شد با صدای بلند،کسی که نبود خودم بودم صدای بلند.همش داتش می گفت تو دوری و تو دوری و این حرفا.اره یادمه،چه اهنگی بود!.راستی کجا خواستیم بریم؟یادته،انتخاب چطور؟راستی هنور صدای مرا می شنوی در پس تاریک شب بسیار دور تر این حرفا.

اگر به دنبال این هستیم که به عنوان یک زن در مقابل خشونت‌ها و تحقیرها ایستادگی کنیم، حق انتخاب و استقلال داشته باشیم و در زمینه‌های مختلف به حقوق برابر دست پیدا کنیم، در درجه‌ی اول باید آزادی و برابری و استقلال رو از درون خودمون بخوایم و در زندگی شخصی خودمون پرورشش بدیم و پیاده‌ش کنیم و بعد به سراغ حاکمان بریم.

اصلا صدایی بود یا حتی شبی در پس تاریکی؟داشتم می گفتم راستی کجایی؟دورم؛خیلی دور.این دوربین را امروز در دست دارم،شاید فیلم ساختم یا حداقلش انقدر عکس می گیرم که شارژ تمام شود و دوربین به صورت کاملا تصادفی در دراماتیکی تمام خاموش شود.نگاه کن ان دو تا دختر..اره الان عکس می گیرم.اره راستی اسم شما چیه؟من که زینب هستم،مثل تمام دختران.شما چطور؟راستی شما چطور؟نه،راستی تو چطور؟صدای ساز دهنی بود یا اون یکه که تو اهنگ فیلم امیلی بود.راستی خجالت نکشید؟همه چی می کشیم جز خجالت،مورچه ها را له می کنیم،مرغ ها را سر می بریم،رجاله ها تحقیر می کنند،ماده ها علیه خودشان،محیط زیست را الوده می کنیم،بیش از حد شیرینی می خوریم و فقط می خوریم و می دهیم هرچه روی دوش ما سنگین بود پس برای دیگری.

اصلا خوش ندارم بگم،راستی خجالت نکشید،همسن پدرم بود،با این صورتش،مرگ بر اِمریکا و عشق بازی های فرانسوی ماب و سینمایی مردسالار.خواستم بگویم که اگر امروز بارانی ندارد چه بهتر،شاید ابر ها منتظر چیزی دیگر هستند مثل بهار یا شاید باد که ما را خواهد برد مثل ان شعر که همیشه می خوانی.راستی هنوز داری حرف میزنی.

چرا انقدر دیر همه چی شده سریع.راستی داشتم چی می گفتم،اصلا قرار نیست کسی رنگی کند دیواری را،نگاه کن این همه اجر،وای.می خواست بگوید که می خواهم بخوانم،ولی خب زود تر از پندارش مرد،راستی مرگ اخر کار بود.راستی مادرت چقدر زیباست.می خواستیم از چی صحبت کنیم،راستی اسمان شهر ما نامی دارد برای خود،می دانی؟

راستی نامش شد ریحان،چه جالب.نه همان ریحون خودمان که بهتر تر می شود همیشه.راستی عکس گرفتم زیاد،گفتم شبیه انالوگ شده باشد،چقدر خوب می شود،پولوراید که نگو و نپرس،ولی خب هنوز نداشتم،مشکلی نیست خیلی چیز ها نداشتیم مثل روح و قلب و عشق و این داستان های برای از ما بهترون،راستی امشب برنامه  داریم برای خودخوری دست جمعی،نظرت چیه؟نگاه این مسجد انقدر بزرگ به درد همه چی می خورد به جز نماز،راستی یادته اون مسجد کوچیکه رو اره عجب جایی بود،بس،بس کن.بریم دوچرخه سواری،نه من دیگه بزرگ شدم،خدا از دوچرخه سواران بیزار است،تو هم بدبخت تر از خدا گیر نیاورده ای همه چیز را به گردن به او بیاندازید.

ای خدای زیبای من ای تمامت زیبایی.

راستی داشتم می گفتم،یعنی می خواستم بگویم که،در حال گفتن بودم اصلا فکر کنم،راستی انار ها افتاد؟

خوبه این مرتبه کمی تفاوت تر.

اصلا نیازی نبود به این روشنفکر بازیا و این حرفا و این داستانا،می خواست بگوید راستی نام شما چه بود؟من که زینب هستم،با الف،متولد زمستان.نه،راستی درست گفت؟.خلاصه که از همه علیه خودشان و سعی نکردن برای تغییر با ی اضافه و نسوزوندن یک فسفر در مغز های خاکستر و کدر،نه از اون کلاغیا رنگ ها! و خواندن کتاب های انگیزشی درجه یک و شیفتگی اشفته به عکس گرفتنش حتی در شب تاریک خیابان مدرسه ی در صورتی و دوست داشتنش و چراغی که 45 ثانیه طول می کشید روشن شود و این حرفا و اینکه همه ی ما مقصر بودیم از دم چرا که مورچه ها را له کرد.

نه این پایانش نبود،اصلا فکر کنم شروع نکرده بود،راستی می خواستم بگم که شما که می دونی،نه،تو که در جریانی،برای بازنده ای مثل ما حالی نیست می دونی که؟

اصلا چرا بازنده ه اضاف نداشت.راستی داستان چی بود؟اهنگ را پخش کن،همان که گفت تو خیلی نزدیکی!!بهتره هیچوقت ننویسی،هیچوقت.خدا را خوش نمیاد بچه خوشکل!امروز چقدر خیابانی حرف میزنی.

چی داری می گفتی اصلا خسته نشدی از چرت پرت.بس کن توروخدا،خدای قصه های شب قبل خواب،خدای درخت زیتون باغچه ما،لَ لَ لَ،چه اهنگی شد!.

داشت می گفت یا داشتم می گفت و این ها هم اصلا تفاوتی نداشت.خواستم پرنده ای بکشم،که مداد شکست،فکر کردی قاتل من هستم؟داشتم می گفتم که،راستی مادرت زیباست.زینب کی بود؟نه،زینب،کی بود؟ فکر کنم ارتوش بود،داشت می خوند:نوبهارت ارغوان باد.که اینطور.همه این را می خوانند.کسی نمی خواند چراغ خانه ی من...

خلاصه که مینی بوس رد شد گفتیم عکسی میهمانت کنیم با ی.خوبه؟اصلا چرا دارم زر می زد.چگونه گلی را برای همیشه ماندگار کنیم؟خدایی،خدایی؟راستی جواب خواتس از تو خدایی؟بس کن بابا،اصلا تبعیض یعنی همین دیگه یارو،باور کن.چرل نگفتی بس کنن مامان.می دونی،حالم از تو به هم می خوره.ازت متنفرم،راستش من نتونستم.می دونی،خونریزی کرده ولی خب،من دوست دارم.دل من می خواهد که به...؟راستی بس کن دیگه.این زنا اینطورین دیگه،از اول خلقت که ناقص شدن همش تو خودشون هستن و وحشی و عصبین،کاری باشون نداریم.اشغال،راستی دم از فرهنگ زدی،یا از تمدن،خب کتفم درد گرفت.راستی نام تو چه بود؟فروغ بودی؟زیبا بودی.(زد زیر خنده.)بابا ول کن مادری را متولد زمستان.بابا بس،ارتوش را هم خسته کردی.

راستش،دوست داشتن زیبا بود،ولی خب فعلا زیبایی در کار نیست و هیچ وقت نبود و همه چیز زشت است.نه،اصلا،حتما هست.خب نیست پس بساز.کلاغ خاکستریی زیبا بود،کسی که به فکر پرستو نبود،نه  نگاه کن همه طاووس پرستند و من کلاغ و جغد.خوبه؟راستی؟من یه بی عرضه بودم که اسم خود را از یاد بردم،اره توی دریا زندگی می کردم تا اینکه دریا به ماهیان خشکید،برعکسش درسه فکر کنم.راستی چقدر غلط داشتی.راستی احتمالی هم هست؟می خواست بگوید چرا باید به زنی احترام گذاشت در جامعه ی نر سالار؟

ابر ها را داشته باش،گویا واقعا متولد...کدام فصل راستی،راستی کدام فصل؟هستند و می خواهند تا خود روزی که دیداری باشد،خرامامیدن خود را از یاد نبرند.

راستی کدام فصل؟

کدام فصل؟

کدام اسمان؟

کدام فصل،ها؟

 

 

 

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱/۰۹/۰۹
... ...

روایت

نظرات  (۵)

انسان کی بود؟

اول واژه بود،باشد.ولی فراموش نکن که کسی بود.

یعنی یعنی...

داستان زینب چیه، امیگو؟

پاسخ:
شاید داستان تو یا تمام دختران اصلا.
نقطه.

واااااااییییی خدای من. این اولین باره که چیزی که نوشتین رو میتونم بخونم. فهمیدن نه هااااا. همین که می‌تونم بخونم خودش خیلیه.

حمل بر جسارت نباشه.احتمالا به خاطر مغز کوچیک خودم بوده که نمی تونستم حتی بخونم. 

 

تا همین الان همش فکر میکردم شما یه کتاب ادبی هستین که دست و پا در آورده =) 

 

راستی من نقاشی ها رو تو وبم گذاشتم. و فکر کردم شاید چون دوتا پست با فاصله ی زمانی کم گذاشتم، شما ندیدین شون. 

لذا گفتم بگم که من ماموریت رو انجام دادم. یه وقت فکر نکنین یادم رفته. 

 

 

پاسخ:
فهمیدن...
به شخصی ترین شکل ممکن  با وجود خودت باید معنی پیدا کند و همین.
وگرنه چیز خاصی من نمی نویسم و کتاب ادبی هم نیستم فقط مثل باقی افراد حرف های قشنگ زیاد می زنم،احتمالا.





۱۰ آذر ۰۱ ، ۲۱:۵۵ 𝒏𝒈𝒓 𝒂𝒂

ان چنان که می آفرینند و سرخ گلگون تمامی سبز ها می شود، بخوان معنی را کمیسرِ با دو نقطه ی دوشیزه رنگ،،

پاسخ:
دو نقطه سر خط

س 

چرا گفتینوت بالا نمیاد؟

پاسخ:
سلام نمی دانم مشکل"ش چیست!؟!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی