خیس و گرم.
دوشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۹:۵۳ ب.ظ
یک اشغال لیمویی می گیرم و زیر باران قدم می زنم.نه اینکه خواسته من باشد.فقط باید می رفتم.تمامش می کنم.یک اشغال دیگر می گیرم.یک دکه ی لعنتی با سیگار های بد.اشغال با طعم کچاب و سرکه.سرکه را میگیرم.دومین اشغال با فاصله زمانی بسیار کم.به اندازه ی یک مرگ.یا یک چای با قند.می روم.یک ماشین رد می شود.خیس می شوم.خیس کثیف.حرف هایم را همانجا پیدا می کنم.خفه می شوم.خفه شدم.دو اشغال، شوری فراوان و بستنی با پول خرد در جیب پشت،زیر بعد از باران فقط برای گریه کردن بود.نه.عرضه این کار را هم ندارم.می روم.خفه شدم.
۰۳/۰۲/۱۷