.

سبزی ها را خودم خرد می کنم.

شنبه, ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ۰۲:۳۳ ب.ظ

از خاطره ای می گفت که او را تنبیه کرده بودند. از حرف هایی که می زد دردم می گرفت. حرف های‌ش خیلی نزدیک‌م می شد. یادم هست. یادم می اید. هنوز هم گاهی می اید و می گوید. خاطره ای از کاری نکرده و تنبیه‌ی دیگر. حالا که می خواهم با تو صحبت کنم صدای خرد شدن سبزی ها در هال به دیوار می نشیند. همان جا خوابم برده بود. این خاطره که مادرم همیشه با خودش داشت را من هم گرفتم تا بخوابم. چشم ببندی و باز کنی یکی دوبار می‌بینی که خوابیدی. خوابی دیگر. خوابی همیشه. خاطره ای از کاری نکرده. تنبیه و اشک و حسی بد. زیر قلبم خالی می شود به تو یا هرچه هست. خوب است. دوست دارم بشنوم‌ت. 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲/۰۹/۱۸
... ...

روایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی