.

آخرین مطالب

حال خوب.

سه شنبه, ۱۹ دی ۱۴۰۲، ۰۱:۵۲ ب.ظ

دست هایم خیس بود و حوله به دست گفتم:گمشو.نفس می کشم.ارام.پیوسته می ایم و می روم.یک طور تازه تر از قبل تکرار شده ام.یک شکل تازه تر از کرختی.الان دیگر نمی توانم حرفی بزنم.نشسته ی نشسته.ساعتی برایم بفرست کمی زمان می خواهم احمق.در حال تجزیه شدن هستم،رو به زوال.بو می دهم.بوی جفتگیری درخت.می خواهم کاما نزارم.هرچه هست را نقطه ببند یا رها کند.

دستم های خیس نیستند.صدایی تیز تر از قبل روی تنم کشیده شده.صدای چوبی.بو می دهم.بو می اید.بو می شنوم.بوی چماله کننده جدی.دست هایم حرکت می کنند.خودم تبخیر شده است و فریادی می شنوم که زیر گوش می خوابد.الکی می گویم.زر می زنم.حالم خوب است.حال من همیشه خوب است.همیشه ی تازه.همیشه این لحظه.

دست هایم سر شده اند.چشم هایم کوچک تر می شوند.حالا زوال تر از قبل می کشم.حالا خمیدگی برایم جداناپذیر است.حالا حالا ها ویرگول انتخاب نمی کنم.نقطه باید کافی باشد.خودم کافی شده ام.نمی توانم راه بروم نمی توانم بمیرم و نمی توانم حرف بزنم و نمی توانم گوش دهم و نمی توانم بگویم و نمی توانم حرف بزنم و نمی توانم و نمی توانم.زر میزنم.دروغ است.مثل روز دروغ می گویم.می توانم.می توانم.گوشت در دهانم مرده.خون بالا می اورم که به یاد بیاورم.مرگ می خورم که زندگی پس دهم.تو که مهم نیستی.اینه می خواهم بشکنم.

دست های من لطیف نیستند.به درک.حرف حساب کجا بود.چشم هایم را می اندازم دور.شکمم را پاره می کنم.سینه هایم را در می اورم تا راحت شوم.رابطه من با تنم همین است.اینطور فکر می کنی یا اینطور می میری؟من نمی دانم.می خواهم بگویم.می خواهم بگویم.چی؟چی زر می زنی.شکستم.شکستم.زبر شدم.خون بالا اوردم.تمام شدم و می خندم به این لجن بودن.می خندم به این گندیدن.حال من خوب است.

 

۰۲/۱۰/۱۹

نظرات  (۱)

تو از کدوم دنیایی؟!!

"با ذهنی قفل چنین می پرسد!."

پاسخ:

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی