.

آخرین مطالب

فرستادن دست.

يكشنبه, ۱ بهمن ۱۴۰۲، ۰۵:۱۵ ب.ظ

بعد از صحبت به لودویکو می رسد و اهنگی که بیاید و برود.به قول تو اهنگ و اهنگ و سرد شدن.حالا یخ نبندی شازده.وقتی برگشت یک واکمن گرفته بود.کمی هم صدای خودش را برایمان گذاشت.شروع کرده بود و اینطرف و انطرف می رفت و می پرسید و صحبت می کرد.از اهنگ هایی که دوست دارید بگویید.یکی ملودی زمزمه می کرد و یکی می خواند.بعد ضبط می کرد روی کاست.یکی از دوستانش قرار بودکاست را ببرد محل زندگی شان و صدای محیط را ضبط کند.جالب بود.خوب بود.خوب یک اغوش.خوب این زمینی بودن و روز های قبل.خوب عجیب و شاید شدنی.خوب ممتد.بعد ها که پدرت نگاه می کرد.پدرت.پدرت می گفت:ممنون که موهایم را سفید کردی.بعد تر ها شعری می خواند و به پنجره گم می شد.من بهترین بودم.بهترین فرزند روی زمین،بهترین انعکاس و برترین هرچه که هست.نه تو یک وقت باور نکنی ها.زر می زنم.خلاصه که حالا واقعا چشم هایم اذیت شده اند.در این تاریکی خوابم نمی برد و فقط از خودم بر می تابم.حالا اگر می شود مرا بگیر و راه ببر.

۰۲/۱۱/۰۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی