حالا زمان گم کن.
بعد از تن.جدی همین است.تو چیزی جز نور پیدا نمی کنی.حالا شاید هم نوری که کارش پیدا کردن است را می شود گم کرد.ولی من دنبال ان می گشتم.یک ان دیگر.یک ساده ی کلی.یک وجودی که هست ولی خودش در کار نیست.این تعریف همیشه جوابگو است.حالا که بحث نور شد گفتم لامپ را خاموش کنم و کمی بخوابم.چقدر مبتذل!بیدار تر از قبل.خواب تر از تخت.می روم که رفته باشم؟نه.خوش به حال فکر های نرسیده.این جا دور شدم.حتی تپه ها را هم گم می کنم.اخرین بار شب رفته ام.همیشه شب.کدام صدا را باید توضیح دهم.کدام اهنگ؟
فکر کنم دیوانه باشی.اشتباه شد.فکر می کنم دیوانه نیستی.دو تا قشنگ هستند.به شرط من.حالا فرض کن امدم و گفتم.حرف زدم و زر تا صبح.انوقت چی؟من خالی تر از این تمدن های رویایی هستم.خالی تر از کر شدن.گوش کن.این ساز را می شناسم.ارام تر فوت کن تا جایی نزدیک پیدایت کنم.پارک ها را خراب می کنند.مسجد ها خلوت تر از همیشه و پشت به دیوار همیشه تن های اجری را می شکنند.اینجا جهان گسیست که روی تو باز شده.چه بد شانس.چه بد شانس.من که قبول ندارم.ناسلامتی جبر باز هستم.می خواهم بگویم که سلام.چی دوست داری؟می بینم باز دنبال سوال باید بگردم.
به چشم کسی دیگر.همین را می بینم.من کسی دیگرم.همیشه همین کسی دیگر است که خرابه ها را نمی پذیرد.اما من انجا تمام هم می شدم.حالا برای از سوال هایی که کنار زده ای صحبت کن.برای زر بزن.زر بزن.اینجا و یا در شهر های بیابانی و جدید.من خالی تر از مرگ مادر تمام می شوم.چرا که دنبال پاسخ نبودم.سوال سوال از خودم کم نمی اوردم.امدم.سلام.بگو.من تو را می بینم.تو تمامِ کدام تابشی؟
تپه تپه ها.ملموس مثل بودن.بیا قدم بزنیم.اینجا فراموشی تمام می شود.درخت های بریده هم باقی می مانند تا شاید این صدا را برای خودمان روزی طراحی کنیم.گوش کن..گوش کن.اینجا و دور.قار و غور و قار و قور شکم وقتی پنجره را باز می کنی؟ربط ها را کجا می بری؟بگو.بگو.گوش کن.حالا وقت تمام شدن نیست.وقت خاموش کردن لامپ و باز کردن در است.شاید هم بستن.اینجا از نور حرف می زنم.از نور.اگر به تو می گویند نور و تاریکی ضد هم هستند فقط گاله را باز کردند،این ها عدد های دو پا هستند.باور نکن.باور نکن.اگر هم توانستی مرا مثل یک کتاب از کتابخانه بقاپ.بگذار در کیف.اگر هم نه.قایم کن زیر لباس.بسته به شکم.
حالا که سینماتوگراف برای تو اثیریست نور و تاریکی هم میان تو ارام می گیرد.من باید کدام حرف هایم را انتخاب کنم؟تو می دانی.تو و تو.این تو بودن.تو کجای این کتاب های سوخته ادامه می بندی؟کجای ممتد های بی تکرار.نور هستی و خاموش.تاریکی و پیدا.جادوی زمینی.زمینی به هستی.کجا باید سوال را در بیاورم.بعد از تن کجا پرت بدهم این منیت را؟لمس می شود،نگاه.کدام انعکاس؟تو همیشه تپه های زمانی.
"کجا پرت بدهم این منیت را؟."
+موقع خوندن تمام عکس هایی که روز سیزده بدر تو کانالت گذاشته بودی از جلوی چشمام گذشت!. نمی دونم چرا.