یار دیرین،من.
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۱۵ ق.ظ
احتمالا هیچوقت تپه ها را نبینی.شاید من را داشته باشی.یک روزی میان گفتن های نو.مرا تپه ها حساب کن.با درخت های کم و تمده تمدن زیر پا.مرا انتخاب کن برای من و به من، داغ است. میسوزاند. کلمات،هر حرف که بیان میشود میسوزاند. واکنش طبیعی بدنم است. عقب میکشد. دستم عقب میکشد. کلمه غذای تن می زند. کلمه مال گوشت و استخوان است و پوست. موسیقی هم جایی دیگر مرا می گیرد. تنم عطش دارد. بار دیگر میپرسم. من برای تو کی هستم؟بعد می گویم تمام.منیتی تمام که در تو گمش می کنم.می روم که طبیعت را داشته باشم از وجودم می تابم باز به شعر هایی نرفته از بریده های زمینی.
۰۳/۰۱/۱۶