خواستم حرف بزنم دیدم خوابم خالی شده.
قبل از خاکی شدن شلوارم و شکستن باغ یاد گرفتم.خاطره و داستان.حالا فرقش دوبرابر می شود.در کل.این شعر های عجیبی که می خواندم زندگی را اینطور کرده.حالا همه چیز کم می شود.به کلمه ها می رود.اینجا می پرسم.باز می روم و می پرسم: من برای تو کی هستم؟ .تو می روی.می خوانم.کتاب هایی که کوتاه می شوند.اینجا فصل تمام شدن رسیده.نگاه می کنم.تابلوی قرمز بزرگی که می گفتم شکسته.انباری خراب شده.اتاق و زندگی تمام بسته است.نگاهم کن.من برای همیشه کنار می شوم!کنار!یک کنار قدیمی.یک کنار که بریده می شود که بماند؟مسخره تر از کارخانه های چوببری زمین های سوخته هستند.گندم های مرگ.پرندگان به اتش خو گرفته.تخم های مانده به شکستن.اینجا من نمی پرسم و سوال می مانم.نگاهم کن و تمامش بخوان: من برای تو کی هستم؟
نوشتههات مثل مجموعه فیلمهای هری پاترن