لطفا. توان جادو ندارم.
می گویم زر نزن،حتی اگر شعر ها قیام کنند.من صحبت هایم به درد خودم می خورند.فایده دارند ان هم فقط برای این اعتیاد.گوشه ای برای ابد،فکر ها راسخ و تن به تجزیه. می گویم زر نزن تا شاید خودم را دور بزنم.دور بزنم.دور بروم.نمی فهمم.اینجا همینش به دلم می نشیند که خودم را نمی فهمم.زر می زنم.می فهمم.خیلی راحت به سادگی و سادگی تر از من ادم می تواند متنفر باشد و این حرف ها.اصلا گزینه درستش هم همین است.راحت تر است.ضعیف همیشه تازه.ضعیف دوست.سلامم بده.سلامم بده.سلام من بده.بیا یا خیلی محو شو یا شعر ها را جادویی حساب کن.مسخره که نیست،فقط ساده است.یک ساده راحت.یک ساده از اوهام غنوده به زمان.خالی و خالی بیشتر.اینجا حرف هایم را حساب می کنم انقدر در اینه خیره می شوم و سلفپرتره چاپ می کنم که جوهر ان لعنتی تمام شود.نه.موجودی کافی نیست.خطا.تراکنش ناموفق و خنده هایم کدر.اقای چاپخانه تا کی هستید؟بعد از حقوق می رسم.می توانم اگر وقت را به من بدهی و زمان را کنارم بکاری.کنارم که نه.در دستم.همین جا.همیشه کاشتن دستم بود حالا می گویم کاشتن روی دستم.نه.درون.یک درون.درون.می دانی،می خواهم ببینمت.بخندم؟می خندم که عکس بگیری.یک التماس از گریه های رفته.اشک های تبخیر شده.این گرما.این گرما.سلامم بده.سلام من.شعر جادویی تر از این حرف هاست.شعر چیست؟برایم از کتابخانه پاسخ بیاور.یا تجربهگرایی را همین الان تمام کنم و به خیال راحت تاریک بروم سرد شوم.نه.می گوید شعر ان کسیست که می تابد.جدی؟خب باشد.فکر هم نمی کنم.فکر ها را ابدیت می دهند.نه.ابدیت بخشی از فکر است.همین زر ها.زر نزن.می گویم زر نزن.فقط بگو.دوست داری..موزه دوست داری؟باورم می شود خیلی ها موزه دوست ندارند.خب چه کاری می شود گفت.اها من که نمیروم گاله را باز کنم و اسم چند شاعر بیاورم و زر بزنم.بیایم علامت کوچک تر و بزرگ تر خرج کنم.من که چهار کلمه بیشتر نیستم.یک حرف اصلا.تمام و تمام و خالی و گس.دیگر چی؟جادو؟جادوی چی؟کدام من را حواله کنم؟همین که هست کافی تمام است.اگر بخواهی.اگر بخواهی.همیشه زمان نیست.همیشه شعر ها قیام نمی کنند.یک شعر.شاید.تو.
تو ایرما خوشگله ای