نامت را بردم
از خواب که تمام شدم.از بیداری کمتر.گس و ادامه.این ممتد همیشه خالی.حالا می روم که دنبالش بگردم.پله ها را تکان نمی دهم.تکرارشان می کنم.تمام در ها را حداقل دوبار زده ام.تق تق.ببخشید.تو می تونی شازده باشی؟اصلا تمام کتاب.من تپه ها هستم.اما یاد نامت که مرا ادامه می دهد همه چیز تغییر می کند.تحویل می دهم.چند گل می کنم و خشک می شوند در دفتر.تقویمی که ساختم در جیبم می ماند.یاد ماه ها می روم که گرم می شود هوا،یاد حرف های باغچهداران می روم،گل برای چیدن نیست.تن هم برای بودن قطعا.پس چی؟معلوم است اینبار دنبال ادامه می روی.دنبالش..نام تو کدام زمان را گیر انداخته؟تمام تپه ها را کنار زده؟حتما نام تو فرق می کند.تکرار است دیگر.پاسخ های سربالا.کنار سیم های خاردار پشت پنجره و گل های بنفش روی دیوار هال بلوکی.این زمان تکرار قلب.کهنه شده ای.کهنه ی خالی.پاسخم را تکرارم بده.جوابم باشد یا نه!که چی!من وقتی دیوار بشوم که اجر ها زنگ می زنند.تو می تونی باشی.شدن.