جادوگر در خفا نماند.
چهارشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۳، ۰۳:۴۸ ب.ظ
نه اینطور نیستم.حالا چی!شبیه کسی هستم که قرار است لاس بزند؟انگار هوا عوض می شود.نه مداوم.نه مدام.ممتد هم که نه!حالا حرف من کجا باید بیاید؟می خواهی صحبت کنم؟زر بزنم و نامم را تکرار کنم؟حرف هایم را نگاه؟خاک هم نمی شوند.تو می دانی فقط دست را می توان کاشت.همین است.همین.تمام.حالا حرف هایم را برای اخرین بار می زنم.حرف هایم را می زنم.بیا!اینجا زمین ها گریه نمی کنند.بیا.گریه کن.تو که زمین نیستی؟هستی؟نه.گریه کن.من گریه کردم.هنوز هم ادامه می دهم و اما!یک اما می ماند.زر زدم.زمین تر از تو که پیدا نمی شود.
۰۳/۰۱/۲۲
.