خودت همه چیز را می سازی
پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۴۰۳، ۱۱:۴۶ ق.ظ
حالا که خیس شدم. چرا یادم رفته. باید فکر کنم. گوشه ی ان باغچه را یادم است. یک درخت داشتند که بزرگ بود. دور بود. پیدا نبود. از روی پل هم پیدا نبود. پل خیس بود. باران زده بوده. یادم نیست. هنوز روی پل هستم.قبلا یک درخت بزرگ رو به روی من بود. حالا نیست. قطع شد. بومی نبود. حالا نزدیک دیواره ام. طول نمی کشد. دست هایم زخمی شده. انگار دوباره افتادم.از کلاس سوم تا به امروز. زخم های تکراری.بوی سیمان می دهد دستم. نزدیکش می شوم. تپه ها اینجا نیستند.
۰۳/۰۱/۲۳