ورم هایی که ادامه می روند
یک فراموشی خاموشم.مرا دریاب.یادت برود!یادت برود!نگاه نکن و تمام بشو.نگاه کن.حالا فصل اسمان با ابر هایش رسیده.تو هرچه نیاز بود هستی.می دانی یعنی چی؟یک نیاز غم.یک اغوش و یک مادر.لالایی هایی که می دانم از کجا می ایند.خاموش می شوند.یک فراموشی خاموش به دنبال تمام وجودم می اید.خاموشم می کند.اتش می گیرم و تمامش می شوم مثل همیشه.حالا در فراموشی تپه ها نشسته ام.تو هر چه نیاز بود را خواهی تاباند.تو و این داستان طیف های خالی من.نگاهم کن.کاغذ حساس به نورم!مراقب باش!به یاد بیاور.
تو کی هستی؟ با نقطه جوابمو نده.