همه چیز محو می شود که بیایم به این وجود.
پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۲۹ ق.ظ
من ان خاطره را هم خواب دیدم.دیگر زبان های بودن.حالا فراموش می کنم.زبان دیگر فقط در رویاهاست.چیزی عجیب نشده.شاید هم یک عجیب ساده.تکرار می شوم و خاموش تر.اکورد ها تکراری می شوند.عجیب ساده است و عجیب ترین ساده.حالا نمی روم.نمی روم و می روم.نگاهم نکن.پاسخی نده.صدایی نکار.نگاهم نکن.تصویرت از یک صدای ساکت برایم مانده.یک صدا در وجود تا غرور زمین.از افتابی تکرار.به شاید،نگاهم کن.اینجا یا هر وقتی که زمان کم اوردی.نگاهم کن.من فکر می کنم تا تکرار می روم.خالی به خاطره.واقعا می توانم گم شوم به این هستی تمام،پیدا؟
۰۳/۰۱/۲۳
وقتی کیفیت رو فدای کمیت میکنی