ضعیف هستی و اشغال
جمعه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۳، ۰۳:۲۶ ب.ظ
صدایم می رود.تمام شده.می بینی..همین صدا های رفته.نگاه کن.همین است.می خواهم تکرار کنم.اینجا باید حرف هایم را مرتب کنم.می روم شربت درست کنم.ابلیمو را همسایه به ما داده.دستگاهشان را دیده ام.شربت.شکر.تمام وجودم شکر است.مورچه ها دورم تکرار می شوند.اماده هستند.اماده.تلخم.انقدر تلخ که فکرت هم بشکند.نگاهم کن.خبری از من نیست.
۰۳/۰۱/۲۴
تخت
روی تخت