نه.گوش بده که من می خواهم به تو انعکاس باشم.
تمام کلماتم را تمام کردم.باور کردم.می پذیرم.نه.همین.از اسمت بگو.از خودت.صدای ادم خیلی عجیب است.خیلی چیز ها را نشان می دهد.اصلا تمام بدن.تمام تو.هستی و تمام.بعضی وقت ها هم نه.اما بیشتر وقت ها فکر می کنم کافیست.یک کافی تمام.شاید دوستش داشته باشی.شاید نه.شاید مرا دوست بداری و نگاهم کنی و اسمم را تکرار.نمی دانم.حرف من این نیست.حرف من دیگر از خاطره هم درامده.از نوشتن در وبلاگ و یا داستان و اوهام غنوده.حرف من پیداست.کتابیست سیال تر از وجودم.تمام کلماتم را به تو تمام کردم.که حرفی بزنم؟که بگویم؟بگو.گوش بده من می خواهم به تو انعکاس باشم.
تمام این حرف ها تمام شده.یک تمام خالی.نگاهم خسته می زند.حرف هایم کوتاه شده.صدایم جامانده در خانه.نگاه کن.داستان من،من بوده.خاطره ی من برای من نبود.خاطره را ساختم که بگویم.که حرف بزنم.زر بزنم.نگاهم کن.این تمامیت چند بار می خواهد تکرار شود.گوش کن.من می خواهم که باشم.صدا بزنم.تکرار بروم.همین است.می چرخیم.متوجه نیستیم.صدای خیابان مرا کر کرده.می شنوی؟تو.تو هستی تمامی و این تنها حرفیست که دارم.شاید زر می زنم.قطعا همین است.من زر می زنم.زر می زنم و تنها ترسی که مرده بود ترس از زر نزدن بود.اما نگاهم کن.هنوز می ترسم.می ترسم در خودم.می ترسم و نوشتن.می ترسم در قدم زدم.می ترسم در بودن.می ترسم به شدن.نگاهم کن.این یک ترس تمام است.تو کافی بودی.کافی تمام.من کجا؟ترس تمام؟ترس هم خوب است.شاید ترس هایم را نشانت دادم.ان هم در این تابش!گوش بده به من!به تو انعکاس!
برای همیشه کافیست.من اینجا پایان نمی سازم.ولی قطعا رها می شوم.زر می زنم.باور نکن.تمام می شود.اما پایان ندارد.این هم حرف مسخره ای است.پایان نداشتن و این ها.یا همین پایان های باز.پایان پایان است!همه چیز تمام می شود.زر نزن.تمام.امدم در پایان دنبال پاسخ باشم.پاسخ کدام سوال؟اصلا دنبال سوال؟سوال زیبا!کدام سوال اینبار؟هیچ!خب دوست داشتم بیایم سمت تو.گوش کن.انعکاس.
به اندازه یک تمام خالی بغل.