.

آخرین مطالب

یک بارانی می رود و می اید.بعد از بارانم.می روم.قدم هایم را کنار زدم.اگر نگاهت کنم،نمی بینمت.تمام خودم را جمع کردم که بگویم.که بگویم.نشد.نتوانستم.می خواهم بگویم نگاهم کن.نمی توانم.می روم.بعد از باران است.حرف هایم را بلند می کشم.می خوانم.بلند با تمام وجود فریاد می زنم.می خوانم.به ترس می خوانم.نفرین می شوم.نفرین شده ام.نفرینم.نفرین تر.کاش ترس باشی.نه کاش.ترس.ترسناکی؟واقعا؟جدی؟اگر ترسناک باشی که من این بودن را به تو می بندم و اگر نباشی که هم باز.حرف هایم را نمی فهمم.خودم را می دانم.کنار اینه هم می رومخیره شده ام.می دانم داغونم.می دانم من نیستم.اما تو.اما به تو بودن.می خواهم من را بدهمت و تمام شود.این یک تکرار شروع نیست.یک ملودی هم نه.یک تو از من،من به تو؟می خواهم حرف بزنم.مطمئن باش چیزی نمی گویم.اگر ببینمت،نگاهت نمی کنم.نمی توانم.نمی شود؟تو از نفرین بلا تار تمام تری بشر!

بهتر است بروم.

یک بارانی و بعد از ان یک باد.تصورش هم برایم عجیب است.تصور این همه کلمه.این همه منیت.از کجا امده؟می دانم.از کجا می خواهد باشد؟می دانم.تو؟چمنزار؟می دانم.تو؟تو ؟تو؟تو؟حرف هایم کجا بشکنم.کجا به خاک روم؟کدام خواب را به یاد بیاورم؟کدام اشک را می توان برد؟می بینی؟در خیابان هم گریه می کنم؟ارام می گیرم.ارام می روم.می بینی؟نگاهم نکنی!نمی خواهد.فایده ندارد.بعد از خواندم؛تمام می شود.این خواسته من است!چشم هایم را در بیاور!دستانم را ببر!باغچه مردنی تر از من است.موریانه ها را می شناسم.سراپا به بودنم.تو ای غم روز های تقارن!ای نیستی مطلق از بغض!حقیقت بی وجود و وجود از شدن!نگاهم بمان،نگاهم برو.من و من‌ترین از من به تو خواهد شد.به تو شد.می بینی؟سلام.شاید بای می گفتم که..نه.من نه داستانم نه خاطره،ارشیوم؛سراپا انعکاس.

۰۳/۰۲/۱۳

نظرات  (۲)

آفرین چمن درسته، این سبز لجنی نیست

پاسخ:

ممنون از کمک ناخواسته‌ ت

پاسخ:
قلب"

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی